(حافظ)
چيزى نمىتوان خبر آنچه را كه دل از آن دور شده، حكايت كند، جز حرمان بى حد و هجران مرموز آن.
هر صاحب بصيرتى در دل خويش حرمان و هجران و فقدان، و نيز، سوز و طلب بى حد و بىنهايتى را بطور سر بسته و مبهم، و يا بطور معما و اسرارآميز مىيابد، اگر چه نداند چيست؟ و به طورى كه قبلا اشاره نموديم، به اين حقيقت مرموز هم پى مىبرد كه دل به چيزى آرام نمىگيرد و هيچ چيز جبران كننده اين حرمان و هجران و فقدان نيست و هر چه بر دل عرضه شود و دل بدان نايل گردد، فقر دل را بر طرف ننموده و دل را از طلب مبهم و سوز نهفته در آن باز نمىدارد، مگر بصورت سطحى و اشتغال موقت و محدود.
اما اينكه اين محبت از جانب خداى متعال نسبت به انسان چه معنائى دارد؟! و چرا او مىخواهد انسان را بسوى خود جذب نموده و قلب او را از اغيار پاك كرده و شاهد وجه خود و فانى در آن قرار دهد؟! سؤالى است كه در جواب آن اسرارى نهفته است. و در اين بين مىتوان به بعضى از اين اسرار بنحو اجمال اشاره نمود.
اول اينكه، عشق حق به ذات خود و به جمال ذات، اينچنين اقتضاء مىكند كه جمال ذات او شناخته شود و سوز و عشقى به راه بيندازد. و در اين بين هيچيك از موجودات و مخلوقات صلاحيت آن شناخت و نيز آن سوز و عشق را كه يك انسان كامل و وارسته از حجب مىتواند داشته باشد، ندارد. پس بايد اين انسان كه واجد اين صلاحيت است وليكن در ميان حجابها محبوس افتاده و اين كمال و صلاحيت او در پشت پرده قرار گرفته است، مجذوب گردد و روى به آن سو بياورد و حجابها را كنار زند و بالاخره شاهد جمال ذات گشته و خوب بشناسد و سوز عشق او همه عوالم را فرا گيرد و موجب تحير همه هستى گردد.
حالات همه انبياء و اولياء و صالحين، مخصوصاً انبيايى مانند حضرت آدم، نوح، موسى، شعيب، داود، ابراهيم، اسماعيل، يحيى، عيسى، و خاتم الانبياء ،و نيز، اوليايى مانند حضرت سيدالاولياء أميرالمؤمنين و همه ائمه اطهار صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين، بخوبى شاهد بر اين حقيقت است. و در رديف بعدى هم حالات خوبان از صاحبدلان جاى تأمل و شاهد بر اين امر مىباشد.