مبانی نظری تزکیه

محمد شجاعی

جلد 1 -صفحه : 490/ 46
نمايش فراداده


  • من آن نگين سليمان به هيچ نستانم‏ روا مدار خدايا كه در حريم وصال هماى گو مفكن سايه شرف هرگز در آن ديار كه طوطى كم از زغن باشد

  • كه گاه گاه بر او دست اهرمن باشد رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد در آن ديار كه طوطى كم از زغن باشد در آن ديار كه طوطى كم از زغن باشد

  • بيان شوق چه حاجت كه شرح آتش دل‏ هواى كوى تو از سر نمى‏رود آرى غريب را دل سرگشته با وطن باشد

  • توان شناخت ز سوزى كه در سخن باشد غريب را دل سرگشته با وطن باشد غريب را دل سرگشته با وطن باشد

(حافظ)

چيزى نمى‏توان خبر آنچه را كه دل از آن دور شده، حكايت كند، جز حرمان بى حد و هجران مرموز آن.

هر صاحب بصيرتى در دل خويش حرمان و هجران و فقدان، و نيز، سوز و طلب بى حد و بى‏نهايتى را بطور سر بسته و مبهم، و يا بطور معما و اسرارآميز مى‏يابد، اگر چه نداند چيست؟ و به طورى كه قبلا اشاره نموديم، به اين حقيقت مرموز هم پى مى‏برد كه دل به چيزى آرام نمى‏گيرد و هيچ چيز جبران كننده اين حرمان و هجران و فقدان نيست و هر چه بر دل عرضه شود و دل بدان نايل گردد، فقر دل را بر طرف ننموده و دل را از طلب مبهم و سوز نهفته در آن باز نمى‏دارد، مگر بصورت سطحى و اشتغال موقت و محدود.

روى احسان از گدا پيدا شود

اما اينكه اين محبت از جانب خداى متعال نسبت به انسان چه معنائى دارد؟! و چرا او مى‏خواهد انسان را بسوى خود جذب نموده و قلب او را از اغيار پاك كرده و شاهد وجه خود و فانى در آن قرار دهد؟! سؤالى است كه در جواب آن اسرارى نهفته است. و در اين بين مى‏توان به بعضى از اين اسرار بنحو اجمال اشاره نمود.

اول اينكه، عشق حق به ذات خود و به جمال ذات، اينچنين اقتضاء مى‏كند كه جمال ذات او شناخته شود و سوز و عشقى به راه بيندازد. و در اين بين هيچيك از موجودات و مخلوقات صلاحيت آن شناخت و نيز آن سوز و عشق را كه يك انسان كامل و وارسته از حجب مى‏تواند داشته باشد، ندارد. پس بايد اين انسان كه واجد اين صلاحيت است وليكن در ميان حجابها محبوس افتاده و اين كمال و صلاحيت او در پشت پرده قرار گرفته است، مجذوب گردد و روى به آن سو بياورد و حجابها را كنار زند و بالاخره شاهد جمال ذات گشته و خوب بشناسد و سوز عشق او همه عوالم را فرا گيرد و موجب تحير همه هستى گردد.

حالات همه انبياء و اولياء و صالحين، مخصوصاً انبيايى مانند حضرت آدم، نوح، موسى، شعيب، داود، ابراهيم، اسماعيل، يحيى، عيسى، و خاتم الانبياء ،و نيز، اوليايى مانند حضرت سيدالاولياء أميرالمؤمنين و همه ائمه اطهار صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين، بخوبى شاهد بر اين حقيقت است. و در رديف بعدى هم حالات خوبان از صاحبدلان جاى تأمل و شاهد بر اين امر مى‏باشد.


  • در ازل پرتو حسنت زتجلى دم زد عشق پيدا شد و آتش به هم عالم زد

  • عشق پيدا شد و آتش به هم عالم زد عشق پيدا شد و آتش به هم عالم زد

  • جلوه‏اى كرد رخت ديد ملك عشق نداشت عقل مى‏خواست كز آن شعله چراغ افروزد مدعى خواست كه آيد به تماشا گه راز جان علوى هوس چاه زنخدان تو داشت جان علوى هوس چاه زنخدان تو داشت

  • عين آتش شد از ين غيرت و بر آدم زد برق غيرت بدرخشيد و جهان بر هم زد دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد جان علوى هوس چاه زنخدان تو داشت