توفيقى از اوست. اهل اشارت مىدانند كه:
(دفتر دوم مثنوى)
به شهر و بازار از باغ و بوستان توحيد شاخههاى مىآورند، تا آنكه مشترى باغ و بوستان توحيد است مجذوب آنجا گردد و روى بدانجا بياورد، و بيابد آنچه بايد بيابد.
وقتى گفته مىشود او گناه را بعد از مدتها به ياد مؤمن مىاندازد تا به استغفار بپردازد و مشمول مغفرت شود، بايد فهميد كه باز او مؤمن را به اين فكر مىاندازد كه بايد براى گناهش استغفار كند، و نيز، او توفيق استغفار را به وى مىدهد، و او قبول استغفار مىكند، و غفران را هم او افاضه مىكند، و همه خير از اوست.
(دفتر پنجم مثنوى)
سخن خود در اين باب را كه با حاشيه رفتن بود نا تمام مىگذاريم. باشد كه در مقام ديگر، و در مجال مناسبى به اين مهم بپردازيم و از گفتنيها بگوييم، ان شاء الله تعالى.
(دفتر دوم مثنوى)
لازم است سالك اين حقيقت را هم بداند كه اگر با مراعات شرايط به استغفار بپردازد، هر چه استغفار كند گناهان و خطاهاى وى مىريزد، وسنگينى، تبعات، و آثار سوء آنها به فضل پروردگار پاك مىگردد.
حالت استغفار كننده از لحاظ ريزش گناهان و بر طرف شدن تبعات آنها، در رواياتى كه از حضرات معصومين صلوات الله عليهم نقل شده است، به درختى تشبيه گرديده است كه حركت داده شود و برگهاى آن بريزد.
اشارات آيات قرآن هم براى آنان كه اشارتها را مىيابند، در موارد متعدد از همين حقيقت خبر مىدهد.
به عنوان مثال به يك مورد اشاره مىكنيم.
در آيه 110 سوره نساء كه در گذشته در اول مبحث توبه و استغفار آورديم، چنين مىخوانيم:
«و من يعمل سوءاً أويظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيماً» يعنى: «و هر كسى عمل بد انجام دهد، يا بر خود ظلم كند، سپس از خداى متعال استغفار نمايد، خدا را بخشنده و صاحب رحمت مىيابد».
جمله «يجد الله غفوراً رحيماً» به معنى «خدا را بخشنده و صاحب رحمت مىيابد» با تعابير مخصوصى كه دارد، به وضوح به حقيقتى كه گفتيم اشاره مىكند. مخصوصاً لفظ «يجد» در همين جمله حكايت لطيفى را هم در بر دارد، و آن اينكه، استغفار كننده در صورتى كه از نور باطنى برخوردار باشد، وشعور قلبى داشته باشد، خود نيز به صورت روشن مىيابد كه وقتى با مراعات شرايط لازم به استغفار مىپردازد، و با حضور و اقبال قلبى استغفار مىكند، سنگينيهاى گناهان و خطاها از وى دور مىشود، و تيرگيها كنار مىرود - خدا را بخشنده و صاحب رحمت مىيابد -.
پس ،سالك طريق نبايد در امر استغفار سستى ومسامحه داشته باشد، وبايد هر چه مىتواند در اين امر بكوشد، و از اين راه خود را تطهير كند.
سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار بسيار عزيز و مغتنم بداند، و در تحصيل آن بكوشد.
و اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد، يعنى سوز و اشك را به دست نيارود، لااقل با اخلاص در تحصيل حال گريه كه «تباكى» گفته مىشود جديت كند.
به طور كلى، در سلوك عبودى در هر حال و هر مقامى، چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن، سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد.
سوز دل و گريه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آيات واستماع آنها، چه در حال سجده باشد، و چه در حال ديگر و مقام ديگر، هر كجا و هر مقامى باشد، از درك بالا، و از فهم و شعور سرچشمه مىگيرد. آن كه مىفهمد، مىسوزد و اشك مىريزد، و آن كه نمىفهمد، نه مىسوزد و نه اشك مىريزد.
اگر به آيات 107 و 108 و 109 سوره اسراء نظر كنيم، خواهيم ديد اين آيات به وضوح مىگويد، راه و روش آنان كه