جوار حضرتش به معنى كلمه جوار رحمت حق است، زيرا كه حقيقت نورى او جلوه اتم، و ظهور اكمل اسماء رحمت است؛ و ما أرسلناك الا رحمة اللعالمين.
آن كه د رجوار او قرار مىگيرد، به شرط اينكه از اهل آن جوار باشد، و سنخيت لازم را داشته باشد، از فيض اسماءرحمت، و از تجليات آنها، به نحو خاص، و به نحو اسرارآميزى برخوردار مىگردد كه در غير جوار او آن برخوردارى را در آن حد نخواهد داشت.
البته اشتباه نشود، سخن در نزديكى و دورى ، و درجات برخوردارى است، والا حضرتش شفيع كل است، و هر كسى چه دور باشد چه نزديك، چه غايب باشد چه حاضر، چه اين زمان باشد چه آن زمان و چه هر زمان، چه بداند و چه نداند، از شفاعت او، و از وساطت او در برخوردارى از افاضات ربوبى مستثنى نيست، چه در دنيا، و چه آخرت.
(دفتر ششم مثنوى)
نمىخواهيم در مقام آن حضرت و منزلت او سخن بگوييم، كه نه جاى آن است، نه مجال موجود مناسب آن. منظور فقط تذكر اين حقيقت است كه هر چه انسان به جوار آن حضرت كه مقام محمود وساطت عام و ولايت مطلقه را دارد نزديكتر باشد، از رحمت وبركات الهى در صورتى كه از اهل آن باشد، بيشتر و بهتر برخوردار مىگردد، چه در زمان حيات آن حضرت باشد، و چه در زمان به ظاهر وفات او.
در زمان حيات حضرتش اين معنى براى بيداران روشن بود، و ارباب بصيرت از ياران و پيروان، مخصوصاً خواص به آن آگاه بودند و توجه داشتند، آن هم هر كسى به اندازه خود و معرفت خود. و روى همين حساب هم جوار پر بركت و ملكوتى آن حضرت را مغتنم مىشمردند. در اين بين، غافلان بىخبرى هم بودند كه باز بىخبرى آنها در درجات مختلف بود.
آنها كه بيدار بودند به وضوح اين را مىيافتند كه وقتى در جوار او هستند از حال و هواى جذبات، و رحمت و غفران حق، و بر اثر آن، انجذاب به عوالم عاليه، و انقطاع از دنيا و تعلقات آن را د روجود خود به صورت مشهود مىديدند، و به روشنى لمس مىكردند.
در روايتى كه در اصول كافى آورده است، سلام بن مستنير مىگويد: من نزد امام باقر سلام الله عليه بودم كه حمران بن اعين وارد محضر آن حضرت شد. وى از چند چيز سؤالاتى كرد، و هنگامى كه مىخواست بلند شود و برود، به امام گفت، خدا شما را براى ما نگه بدارد و ما را از وجود شما بهرهمند بگرداند، مىخواستم اين را به شما بگويم كه، ما وقتى به محضر شما مىآييم، از نزد شما بيرون نمىرويم مگر در حالى كه دلهاى ما خاشع گشته است، و دنيا را فراموش كردهايم، و آنچه از مال و منال در دست اهل دنيا هست نزد ما بى ارزش شده است. سپس، بعد از اينكه از اينجا رفتيم، وقتى به مردم و با تجار مختلط مىشويم، باز علاقه به دنيا پيدا مىكنيم.
راوى مىگويد، امام درجواب فرمودند: اين، دلهاست كه گاهى سخت مىشوند، و گاهى خاشع مىگردند. سپس اضافه كردند و فرمودند:
«أما ان أصحاب محمد صلى الله عليه و آله قالوا: يا رسول الله نخاف علينا النفاق، قال: فقال: ولم تخافون ذلك؟ قالوا: اذا كنا عندك فذكر تنا و رغبتنا وجلنا و نسينا الدنيا و زهدنا حتى كأنا نعاين الاخرة و الجنة و النار و نحن عندك، فاذا خرجنا من عندك و دخلنا هذه البيوت و شممنا الا ولاد و رأينا العيال و الاهل يكاد أن نحول عن الحال التى كنا عليها عندك و حتى كأنالم نكن على شىء، أفتخاف علينا أن يكون ذلك نفاقاً؟ فقال لهم الرسول صلى الله عليه و آله: كلا ان هذه خطوات الشيطان فيرغبكم فى الدنيا، و الله لوتدومون على الحالة التى و صفتم أنفسكم بها لصافحتكم الملائكة و مشيتم على