در ميان حجب بىشمار، و غوطهور در هواها و علقهها، و آلوده به معاصى، چنين چيزى بدون عنايت خاصى از جانب خداى متعال، مىتواند به ظهور برسد؟!.
ليكن سالك بيدارى كه بخود آمده ومتنبه گشته است مگر مىشود توبه نكند وبازگشت ننمايد؟! واگر توبه نكند، چه مىتواند بكند و چگونه مىتواند به هلاكت و عذاب و حرمان و خسرانى كه در تصور نگنجد، راضى گردد؟!. و از طرفى رحمت واسعه خداى متعال چنين اجازهاى به او نمىدهد، بلكه او را در هر حالى باشد بسوى خود مىخواند.
اينجاست كه سالك مىبيند بايد راه توبه را اگر چه راه طولانى و سختى است در پيش بگيرد و بايد با تمام وجود به عنايات خدا اتكاء نموده و از اوكمك بگيرد. مىبيند بايد در مرحله اول از معصيتها، يعنى از حرامها، و به تعبيرى، از مخالفت با حق، بسوى موافقت و طاعت بر گردد. زيرا معنى ندارد كسى قدم در طريق طلب بگذارد و راه سفر بسوى حضرت حق را در پيش بگيرد، در حالى كه با او به مخالفت مىپردازد و در برابر او طغيان مىكند. پيداست كه بايد اول از مخالفت با او دست برداشت و سپس راه محبت و طلب را در پيش گرفت.
بطورى كه در گذشته در مقام بيان آثار يقظه گفتيم، با حصول يقظه و بر اثر تابش نور يقظه در وجود سالك، مسئله گناه و اهميت آن و نيز خطر آن براى سالك تا حدودى كه يقظه ابتدائى ايجاب مىكند، معلوم مىگردد. لذا در اين مقام كه مقام توبه و بازگشت است، نزد سالك اين موضوع كه بايد قبل از هر چيز از مخالفت با خداى متعال دست بردارد و بايد توبه كند، از اهميت بخصوصى برخوردار مىباشد و او توبه ازمعصيتها و حرامها را كه بازگشت از مخالفت با حق است، از هر توبه و بازگشت ديگرى كه در منازل بعدى سلوك هست، واجب و مهمتر مىبيند، و همينطور هم هست.
اين، خيال پردازان بىتوجه، وگرفتاران در دامهاى شيطانى و نفسانى هستند كه بر اساس بافتههاى خيالى خود و براساس تلبيسات گمراه كننده چندان اهميتى به توبه از حرامها نمىدهند و ترك واجب و ارتكاب به حرام را براى خويش در سفر الى الحق مضر نمىدانند و تكليف را ساقط مىبينند و اين تكاليف را متوجه ديگران مىشمارند، و يا مخصوص به منازل اوليه سلوك قرار مىدهند ودر منازل بعدى مفهومى براى واجب و حرام نمىيابند. اينها هستند كه به گمان خود، در عين ابتلاء به حرامها، راه سلوك در پيش مىگيرند و خود را سالك الى الله مىدانند و به راهى كه اتخاذ نمودهاند، مطمئن نيز بوده وبه بعضى از اعمال و او را دو اذكار مداومت كرده و احياناً رياضت و مجاهدتهايى هم داشته و از بعضى حالات و خصوصيات اشتباهآميز هم برخوردار مىباشند و آنها را دليل حقانيت طريقه خويش مىشمارند. اينها توجه ندارند كه در هر طريق باطلى مسائل فريبندهاى هست.
(دفتر دوم مثنوى)
اينها اگر كمى بخود آيند، بخوبى اين حقيقت را مىيابند كه هنوز در هواهاى خويش گرفتارند، و هنوز در اسارت نفس بوده و در بازيهاى شيطان سرگردانند، و الا ابتلاء به حرامها و كنار نگذاشتن آنها، به هر صورتى كه توجيه كنند، جز اطاعت از هوا و شيطان، و جز محبوس بودن در حجب تعلقات، معناى ديگرى نمىتواند داشته باشد و توجيهها هم جز افتادن به پيج و خم مكر نفس، چيز ديگرى نيست.
و بطورى كه قبلا نيز اشاره كردهايم، ممكن است اين قبيل انحرافها با بعضى از مكاشفات و مشاهدات كه در حقيقت به القائات شيطانى آميخته است، تأييد گردد، و نيز، ممكن است با بعضى از برداشتها و