تفسيرهاى نادرست برخى از آيات قرآنى و يا روايات و بيانات وارده توجيه شود.
(دفتر اول مثنوى)
سالك بيدار در مقام توبه ازحرامها بايد وضع خويش را در ايام گذشته و حال بخوبى مورد دقت قرار داده و نگاه دقيق و عميقى به خود كند و ببيند در باطن امر در حين معصيت و مخالفت با خدا در چه وضعى بوده و مىباشد. وقتى نظر به وضع خود به هنگام انجام دادن معصيت مىكند، حقيقت امر راچنين مىبيند كه:
الف: مصيبت بسيار بزرگ و فوق تصور به هنگام ابتلاء به حرام دامنگير وى مىگردد و او در حقيقت از نظر حق مىافتد و به حال خود واگذار مىشود و بلكه، تحت ولايت شيطان قرار مىگيرد؛ و اين، مصيبتى است بس بزرگ كه هر كس بفهمد هرگز راضى به آن نگردد. در بيان روشنتر، وى در حين معصيت، با مخالفت كردن با خداى متعال موجب اين مىشود كه خود را از نظر حق بيندازد و خود را تحت ولايت شيطان قرار دهد.
خداى متعال كسى را كه خلق مىكند، در حقيقت از او ياد مىنمايد و ايجاد خدا، عين يادكردن اوست.
و نيز، كسى را كه به راه ايمان هدايت مىكند، باز به رحمت خود از او ياد مىفرمايد و به راه ايمان آوردن خداى متعال، عين ياد كردن اوست، و ياد كردن او، يعنى نظر داشتن او و عنايت او.
وقتى بنده به مخالفت با خداى خويش برخاسته و گناه مىكند، خود را از نظر او مىاندازد و او نيز وى را به حال خود واگذار نموده و ازنظر مىاندازد. و چه مصيبتى بزرگتر از اين؟!. راضى گشتن به اين معنى از عاقلى بر آورده نيست، زيرا مگر مىشود تحمل كرد كه او انسان را بعد از اينكه از وى ياد فرموده است، از خود براند و نظر عنايت خود را از وى بردارد، آنهم بر اثر جهالت خود انسان؟!!.
(دفتر دوم مثنوى)
در اين روايت از امام على بن موسى الرضا صلوات الله عليه دقت مىكنيم كه مىفرمايد: «أوحى الله عزوجل االى نبى من الانبياء: اذا أطعت رضيت و اذا رضيت باركت وليس لبركتى نهاية، و اذا عصيت غضبت و اذا غضبت لعنت و لعنتى تبلغ السابع من الورى»(اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب الذنوب). يعنى «خداى متعال به يكى از پيامبران وحى فرمود كه: وقتى اطاعت شوم، راضى گردم ووقتى راضى گردم، بركات خود رانازل كنم و بركاتم را نهايتى نيست؛ و وقتى با من مخالفت شود، به غضب آيم و وقتى به غضب آيم، دور سازم و طرد كنم، و طرد و لعن من به هفت پشت رسد (چيزى باقى نگذارد).
ب: در حين انجام دادن معصيت، جهالتى دامنگير وى مىباشد كه به حساب نيايد و آن اينكه، همانند يك موجود فاقد عقل و شعور، عوض اينكه به هنگام ابتلاء به معصيت به حال خويش گريه كند و به وحشت افتدا،