تأخير بيندازد و نيز، نبايد اگر چهگناه او زياد باشد، مأيوس گردد. بايد به عفو مغفرت بى حد و بى نهايت حضرت حق اميدوار باشد كه رحمت او واسع و عفو او شامل است؛ و اصولا بى حد و بى نهايت بودن عفو و مغفرت ربوبى بدين معنى است كه او اگر بخواهد كسى را مشمول عفو و مفغرت خود بگرداند، كم و زياد بودن گناه نمىتواند مانع باشد، مگر اينكه نخواهد.
(دفتر دوم مثنوى)
با روشن شدن معنى وسيع توبه و درجات و مراتب آن،و با معلوم گشتن ضرورت توبه از حرامها قبل از هر چيز، به اين نتيجه مىرسيم كه مرحله اول توبه در مقام سلوك همان بازگشت از مخالفت به موافقت و از معصيت به اطاعت ؛ و در تعبيرى روشنتر، همان توبه از حرامهاست. سالك در سفر الى الحق در مرحله اول بايد از حرامها توبه كند. چگونگى اين توبه را در اينجا توضيح مىدهيم.
توبه سالك از حرامها كه در اول امر و قبل از هر چيزى بايد انجام بگيرد، در شش امر خلاصه مىشود:
سالك بايد نسبت به مخالفتهاو معصيتهاى گذشته خويش نادم باشد، چه اين مخالفتها و معصيتها از باب ترك واجب و تضييع آن و سهل شمردن اوامر الهى باشد، و چه از باب ارتكاب محرمات و اهميت ندادن به نواهى الهى باشد. ندامت نسبت به گذشته از اركان توبه است. ندامت سالك هر اندازه حقيقت داشته باشد، به همان اندازه مشمول رحمت و عطف حضرت حق خواهد بود.
ندامت نسبت به آنچه از انسان سر زده و گذشته است، براى خود داراى درجات و مراتب مىباشد. گاهى ندامت كاملا صورى بوده و در حقيقت، انسان به حكم ناقص عقلى از گناه نادم مىگردد و از آن توبه مىكند. يعنى به محاسبه عقلى پرداخته و بلحاظ ايمان به آخرت و اعتقاد به مجازات اخروى، مصلحت خويش را در ادامه دادن به گناه نمىبيند و انجام دادن گناه را به ضرر خود يافته و تا حدودى متنبه شده و گناه را ترك مىكند و نسبت به آنچه گذشته نيز تأسف اجمالى مىخورد كه نمىبايست به گناه آلوده مىشد.
اينجا مسئله ندامت در حقيقت در ترك گناه خلاصه مىشود و مىتوان گفت اين ندامت، يك ندامت سطحى و صورى است و از حقيقت ندامت در آن چندان خبرى نيست. و مىشود گفت كه ندامتى است بسيار ناقص. چنين ندامتى به قلب انسان راه نيافته و ظاهرى از ندامت را دارد، نه اصل ندامت و جان آنرا، زيرا اصل ندامت و پشيمانى عبارت است از انزجار سخت و نفرت شديد نسبت به آنچه در گذشته انجام گرفته است، و جان ندامت هم آتشى است كه در باطن انسان شعلهور مىشود.
ندامت سطحى و صورى از توجه ناقص به تبعات و گرفتاريهاى عمل بد يا معصيت نشأت مىگيرد. چون شناخت نسبت به آن عمل بد و نسبت به تبعات و هلكات آن يك شناخت بسيار ناقص است، طبعاً جز يك ندامت سطحى در پى نخواهد داشت.
ندامت سطحى يا صورى بطورى كه اشاره نموديم، در اصل در ترك گناه خلاصه مىشود و انسانرا بلحاظ اجتناب از گناه اگر در اجتناب خويش ثابت بماند، از گناه و آثار سوء آن در باطن و در آخرت ازوقتى كه گناه را ترك نموده، محفوظ مىدارد. اما نسبت به گذشته گناه و نسبت به آثار سوء باطنى و تبعات اخروى آن چندان ارتباطى پيدا نمىكند، مگر اينكه اين ندامت از مرحله سطحى گذشته و به قلب انسان راه يابد. اين،