لوح را اول بشويد بى وقوف
خون كند دل را ز اشك مستهان
وقت شستن لوح را بايد شناخت
چون اساس خانه نو افكنند
گل برآرند اول از قعر زمين
تا به آخر بر كشى ماء معين
آنگهى بر وى نويسد او حروف
بر نويسد بر وى اسرار آنگهان
كه مر آن را دفترى خواهند ساخت
اولين بنياد را بر مىكنند
تا به آخر بر كشى ماء معين
تا به آخر بر كشى ماء معين