وقسمتى از آن است و در پيش گرفتن اين طريق براى سالكان، بدون آن امكانپذير نخواهد بود. و بلكه بايد گفت، مطلب عميقتر و بالاتر از اين است و تدبر در آيات قرآنى اين حقيقت را مىرساند كه طريق الى الله در كنار زدن حب دنيا به منظور نيل به حق، خلاصه مىشود و براى نيل به حضرت مقصود، راهى جز كنار زدن حب دنيا و مجاهدت در طلب، وجود ندارد. (دقت شود).
همچنين درخصوص اين رذيله، سخنى بالاتر از بيان معروف رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيست كه فرمود: «حب الدنيا رأس كل خطيئة» در اين بيان كه بظاهر كوتاه، ولى دريايى از حقايق و معارف را در بردارد، حب دنيا سرچشمه همه خطاها، لغزشها، انحرافها، حرمانها، خسرانها، و هلاكتها معرفى شده است. و اين بدان معنى استكه اين رذيله، ام الرذائل است و اگر انسان موفق بر تطهير خود از اين رذيله باشد و از آن توبه كند، همه رذايل را كه مظاهر گوناگون و جلوههاى مختلف آن هستند كنار زده وخود را از همه آنها تطهير كرده و از همه توبه نمودهاست.
اين بيان اگر چه بسيار معروف است و خيلىها آنرا به نقل از آن حضرت شنيدهاند، و ليكن بايد گفت كه در خصوص آن كمتر به تعمق پرداختهاند و جان مسئله آنچنان كه بايد، مورد توجه قرار نگرفته است و به همين جهت هم در مقام عبوديت ،از عبوديت به معنى كلمه محروم گشتهاند. و چه بسا بعضيها زحمتها كشيده و به يك سلسله اوراد و اذكار نيز مىپردازند و به گمان خويش راه سلوك در پيش مىگيرند وليكن بلحاظ عدم توجه به عمق اين بيان، به تطهير خود از رذيله حب دنياچندان اهميتى نمىدهند، و در نتيجه، در همان قدم اول مىمانند و راهى ازپيش نمىبرند.
اين بيان از كسى است كه دواى دردها پيش او، و رمز مسئله نزد اوست، و او را خداى متعال براى آنان كه مىخواهند بسوى او سفر كنند، به عنوان «دليل» بسوى خود تعيين فرموده است و هر چه در اين سفر از اسرار و رموز هست، بايد از او ياد گرفت.
بنابراين اين بايد به عمق اين بيان توجه داشت، و همه مصيبتها را در حب دنيا دانست، و در سفر الى الحق ضرورت كنارهگيرى ازآنرا نصب العين خود قرار داد، و نبايد مسئله حب دنيا را مسئله سادهاى تلقى نمدو و به آسانى از كنار آن گذشت و نيز، نبايد آنرا مسئله جزئى دانست و يا توجه كافى به آن و به نقش پر مخاطره آن نداشت، زيرا ساده تلقى نمودن و جزئى دانستن آن، و خوب توجه نداشتن به مخاطرات آن، جز عدم موفقيت وحرمان و خسران، در بر نخواهد داشت.
در اين جا به اجمال به دو موضوع اشاره مىكنيم. اول اينكه، دنيا كدام است؟ و دوم اينكه، حب دنيا چيست؟ البته هر دو موضوع تا حدودى براى مؤمنين ،مخصوصاً براى آنان كه مىخواهند طريق سلوك در پيش گيرند، بلحاظ برخوردارى ازفكر دينى و تربيت الهى، واضح و روشن است. اما براى تذكر و براى بهتر و بيشتر روشن شدن، و نيز، براى بر طرف شدن بعضى از ابهامها و يا شبههها در برخى موارد، توضيح مختصرى در هر دو مورد مىآوريم.
در خصوص موضوع اول و اينكه دنيا كدام است؟ بايد توجه داشت كه دنياى مذموم، و دنيايى كه محبت آن سر چشمه همه خطاها بوده و ام الرذائل است، به معنى موجودات و مخلوقاتى كه با آنها مواجه هستيم نيست. زيرا هر يك از آنها به جاى خود و در حد خود، اثرى از حضرت حق، و جلوهاى از جلوات أسماء و صفات حق، و بلكه، هر يك اسمى از أسماء جزئيه فعليه است و هر كدام از آنها آيتى است ازآيات ربوبى، و كلمهاى است از كلمات وجوديه الهيه. هر يك از آنها براى اهل ذوق و عرفان، و براى صاحبان بصيرت، حكايتى از جمال و جلال وجه حق،و خبرى از أسماء و صفات او دارد.
اگر انسان به هر يك از موجودات و مخلوقات به عنوان مظهرى ازمظاهر جمال و جلال نظركند، و در هر كدام به لحاظ آيتى از آيات، تدبر داشته باشد، به اندازه خود به حقايق و معارف نايل مىشود و اسرارى از ربوبيت را مىيابد؛ و اگر از ارباب كشف وشهود باشد، در هر يك از آنها وجه حق را مىبيند و با سير در آنها، سير در جمال و جلال وجه او مىكند، و مىبيند و مىيابد آنچه را كه بايد ببيند و بيابد.