اصولا بايد توجه داشته باشيم كه مشكل و معماى سالك در طريقى كه در پيش مىگيرد، در اصل، از دل و با دل و در دل بايد حل شود. دردها هه در دل، و دواها نيز همه در دل است. و اين، سرى است بسيار عميق كه اهل باطن مىدانند و اصحاب اسرار مىيابند.
(دفتر اول مثنوى)
در نتيجه، سالك بايد همت خود بر دل خويش مصروف بدارد و از همان اول امر سلوك، روى روشنى و سلامت، و تيرگى و ظلمت دل خود حساب كند وبداند در سفرى كه آغاز نموده است، دل لازم است، نه آنچه دل ناميده مىشود و دل نيست. او بايد در همان ابتداى امر از آنچه دل را تيره ميكند و آنرا بكلى ازكار مىاندازد، سخت در اجتناب باشد و در كنار زدن آن بكوشد و به خود اجازه مسامحه در اين امر ندهد.
حال كه سخن به اينجا رسيد، بايد به يك حقيقت، و به تعبيرى، به يك واقعيت ديگرى كه در عين واقعيت و حقيقت داشتن دردآور نيز مىباشد، توجه كنيم؛ و آن عبارت از اين است كه، آنچه دل را تيره مىكند و سلامت آنرا از ميان مىبرد و ماهيت آنرا تغيير مىدهد و روشنى آنرا مىگيرد و چشم و گوش آنرا ازكار مىاندازد و نمىگذارد دل كار خود را انجام بدهد و جز اسمى ازآن، چيزى باقى نمىگذارد، حب دنياست.
رذيله حب دنيا، بعنوان صفتى در دل، و خلق و خصلتى در آن، عارضهاى است بر دل كه با احاطه اين رذيله بر دل انسان، چيزى از دل و در دل باقى نمىماند و با غلبه آن، دل، دل نيست.
در اين بيان از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دقت مىكنيم كه مىفرمايد: «هل منكم من يريد ان يذهب الله عنه العمى و يجعله بصيرا، الا انه من رغب فى الدنيا و طال فيها أمله أعمى الله قلبه على قدر ذلك و من زهد فى الدنيا و قصر أمله فيها أعطاه الله علماً بغير علم و هدى بغير هداية» «جامع السعادات ، ج 2، ص26).
يعنى «آيا از شماكسى مىخواهد كه خداى متعال نابينايى را از او برداشته و او را بينا كند؟ بدانيد كه هر كس روى به دنيا آورده و آرزوهاى طولانى در آن داشته باشد، خداى متعال به همان اندازه كه روى به آن آورده است و آرزوهاى آنرا دارد، دل او را نابينا مىگرداند؛ و هر كس انصراف از دنيا داشته و از آن كنارهگيرى كرده و از آروزهاى آن پاك باشد، خداى متعال به او علم را بدون تعلم و هدايت را بدون راهنمايى عطاء مىكند».
آن كس كه لذت و خوشى نفسانى خود در اين زندگى را دوست مىدارد و در دوست داشتن اين امر پيش مىرود وآنرا تثبيت و تكميل مىكند، و به تعبيرى، در حب دنيا مستغرق مىگردد، دل خويش را بيچاره كرده و از كار انداخته، و پر و بال اين طاير قدسى را شكسته است وبلكه آنرا كشته، وبه جوهره خود بالاترين ظلم را روا داشته است كه در اصل، ظلم به خويشتن است.