(دفتر سوم مثنوى)
و نيز در اين بيان از حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين صلوات الله عليه كه قسمتى از يك نامه آن حضرت به بعضى از اصحابش مىباشد، دقت مىكنيم.
مىفرمايد: «.. فارفض الدنيا فان حب الدنيا يعمى ويصم ويبكم ويذل الرقاب، فتدارك ما بقى من عمرك و لا تقل غدا او بعد غد، فانما هلك من كان قبلك باقامتهم على الامانى و التسويف حتى أتاهم أمر الله بغتة و هم غافلون، فنقلوا على أعوادهم الى قبور هم المظلمة الضيقة و قد أسلمهم الاولاد و الاهلون، فانقطع اليه الله بقلب منيب، من رفض الدنيا و عزم ليس فيه انكسار ولا انخزال...»(ج 2 اصول كافى كتاب الايمان و الكفر، باب ذم الدنيا و الزهد فيها).
يعنى «.. دنيا را ترك كن كه حب دنيا انسان را كور و كر ولال مىكند، و گردنها را به ذلت مىكشاند. پس در بقيه عمرت خود را بياب و به جبران بپردازد، و نگو فردا و پس فردا، زيرا آنها كه قبل از تو بودند و به هلاكت افتادند، با همين آرزوها و اوهام، و فردا و پس فردا گفتنها گذراندند تا جايى كه امر خداى متعال درحالى كه در غفلت بودند به سراغ آنها آمده سپس روى پاره تختههايشان بسوى قبرهاى تنگ و تاريك خود انتقال داده شدند و همان فرزندان و نزديكان، آنها را تسليم قبور نمودند. پس با قلب منيب بسوى خدا منقطع باش در حالى كه دنيا را ترك كردهاى و از تصميم و ارادهاى برخوردار هستى كه هيچگونه شكستى در آن نبوده و ثابت و محكم است...»
اين هم يكى ديگر از هلكات اين رذيله، و به تعبيرى، صورت پشت پرده آن است. و اين، رمزى است از رموز كه صاحبدلان از آن آگاهند و كمتر كسى هست كه به اين حقيقت رسيده باشد.
براساس توضيحى كه در معنى دنيا و حب داشتيم، حب دنيا يعنى دوست داشتن خوشى و لذت نفسانى خود در اين زندگى، و اين به معنى غوطهور شدن در ظلمت «خود» است.
هيچ يك از ما از مسئله «خود» يعنى «خود نازل» خبرى نداريم، كه اينكه از «خود عالى» يعنى از حقيقت برتر و نورى خويش نيز بىخبريم.
ظلمت متراكم وحشتناك، و سرگردانى هولناك وادى «خود» و ضيقها و فشارهاى عذاب دهندهاى كه در اين وادى، و براى غوطه وران در آن وجود دارد و در پشت پرده قرار گرفته و در جاى خود به ظهور مىرسد، در لفظ و در عبارت نمىآيد و با تصوير و تصور ذهنى هم نمىتوان فهميد و فقط يافتنى و رسيدنى است. ظلمات و ضيقها و سرگردانيها و وحشتهاى وادى «خود» يا عالم «خودى» را فقط اهل باطن، آن هم كاملين از آنها مىدانند و براى غير آنان اين مسائل پوشيده است تا وقتى كه در جاى خود ظاهر شود.
اگر براى غوطهوران در اين وادى هولناك، گرفتاريهاى آن معلوم و مشهود مىگشت، و اگر حجاب از ميان بر مىخاست و پشت پرده آشكار مىشد؛ يعنى اگر فرو رفتن در ظلمتها، افتادن در وحشتها، قرار گرفتن در ضيقها و فشارها، و متبلا شدن به سرگردانيهاى عذاب دهنده وادى «خود» را مىديدند، و در يك جمله، اگر جهنم «خود» را شاهد بودند، هرگز روى به «خود» نمىآوردند، يعنى هرگز دل به لذت و خوشى نفسانى نمىدادند و در خود فرو نمىرفتند، بلكه، از التذاذ نفسانى فرار مىنمودند و از «خود» كاملا وحشت داشتند.