مبانی نظری تزکیه

محمد شجاعی

جلد 1 -صفحه : 490/ 98
نمايش فراداده

واقعيت عينى دارد، البته به تناسب خود و به تناسب دل، مانند همه واقعيتهاى روحى و قلبى. شما اگر خوب تأمل كنيد، خواهيد يافت كه محبت، يك حالت عينى و يك واقعيت موجود در دل است و مسئله موهوم، يا ذهنى، يا اعتبارى، يا تخيلى نيست.

حال ببينيم اين واقعيت كه «محبت» مى‏ناميم،و يا اين حالت و اين صفت كه «محبت» مى‏گوييم چيست؟ و آنجا كه انسان به چيزى محبت دارد، چه مى‏شود و صورت امر در عالم باطن و در آن سو چگونه است؟.

وقتى انسان به چيزى محبت پيدا مى‏كند و آنرا دوست مى‏دارد، در همانحال كه محبت آنرا در دل خويش احساس مى‏كند، در حقيقت، دل وى درآن سو و در پشت پرده به سوى همان چيزى كه دوست مى‏دارد كشيده مى‏شود و به سوى آن مى‏رود و با آن نوعى وحدت پيدا مى‏كند و در آن فانى مى‏گردد. (دقت شود).

چيزى كه هست، بايد توجه داشته باشيم كه رفتن و وحدت پيدا كردن روح و دل، رفتن ديگر و وحدت پيدا كردن ديگرى است و نبايد به اشتباه افتاد و رفتن روح و وحدت يافت آنرا با معيارهاى مادى و جسمانى شناخته شده بسنجيم كه در اين صورت از نيل به حقايق محروم خواهيم بود.

نظام ارواح، نظام ديگرى است و روح و دل انسان براى خود، نظام خاص و احكام و سنن ومعيارهاى خاصى دارد.

حركت كردن، رفتن، وحدت پيدا كردن، جدا شدن، نزديك گشتن، دور شدن، ونظاير اينها، در خصوص روح و دل از معنى خاص به خود برخودار است، نه از آن معنى كه در اجسام مادى هست.


  • سير جان بى چون بود در دور و دير سير جان هر كس نبيند جان من ليك سير جسم باشد در علن

  • جسم ما از جان بياموزيد سير ليك سير جسم باشد در علن ليك سير جسم باشد در علن

(دفتر سوم مثنوى)

مثلا در باب حركت كردن و رفتن روح و دل؛ همان توجه كردن و يا نمودن چيزى ،رفتن و حركت كردن روح و دل است بسوى همان چيز. شما اگر چيزى را در مكان بسيار دور ياد كنيد و متوجه آن شويد، در همان لحظه روح و دل شما در همان مكان نزد همان چيز هست و ليكن اين رفتن و اين سير و نيز، بودن نزد آن چيز، از نظر شما غايب و از شما پوشيده است، و آنچنان كه هست، براى شمامعلوم و مشهود نيست و مسئله براى شما در حد همان «توجه كردن» و يا «ياد نمودن» معلوم است، ونه بيش از آن؛ واگر حجاب بدن در ميان نبود و دست و پاگير شما نمى‏شد، حقيقت امر را بنحوى كه گفتيم، شاهد بوديد. كما اينكه بعد از مرگ و در عالم برزخ، و همچنين در عوالم فوق برزخ، مسئله از همين قرار است. اگر انسان در برزخ بخواهد نزد چيزى يا كسى و يا در جايى باشد، در صورتى كه روح او يك روح آزاد بوده و در قيد و بند گرفتاريهاى اكتسابى خويش قرار نگيرد، به مجرد توجه و اراده،نزد همان چيز يا همان كس و يا در همان جايى كه مى‏خواهد، حاضر مى‏شود.


  • اين دراز و كوته اوصاف تن است رفتن ارواح ديگر رفتن است

  • رفتن ارواح ديگر رفتن است رفتن ارواح ديگر رفتن است

(دفتر سوم مثنوى)

و مثلا در باب وحدت پيدا كردن و درباب جدا شدن و فاصله گرفتن روح و دل؛ محبت داشتن به چيزى و يا متنفر بودن و منزجر شدن از چيزى، در اصل وحدت پيدا كردن با آن چيز و يا جدا شدن و فاصله گرفتن از آن چيز است.

اگر به چيزى محبت پيدا كنيد ونسبت به آن چيز در دل خويش سوز محبت ببينيد، به همان اندازه‏اى كه محبت داريد، دل شما با همان چيز وحدت يافته و با آن يكى شده است، و ليكن آنچنان كه بايد، به اين وحدت يافتن