مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 34
نمايش فراداده

سيّد در روسيه

در چنين شرايطى كه سيّد احساس خطر كرد، از او خواست كه ايران را ترك بگويد و به جاى ديگر برود و به همين دليل به طرف ‹‹ سن‏پطرزبورگ ›› پايتخت آن روز ‹‹ روسيه ›› عزيمت نمود و مدت سه سال (از 1886 تا 1889) در روسيه اقامت داشت، چرا به روسيه رفت؟

و در آنجا چه كارى داشت؟

معلومات درباره اين دوره از زندگى سيّد، كم است و به احتمال قوى، در روسيه دو نوع اشتغال داشت:

1. توجّه به حال مسلمين. اين كشور كه تعداد نفوس آن، در اين موقع تقريباً سى ميليون نفر بود و در دوران حكومت قيصرها، نسبت به آنان بد رفتارى مى‏شد. بدين جهت تصور مى‏شود كه با رجال دولت تماس مى‏گرفت و مى‏كوشيد تا از ستمگريها و تجاوزها نسبت به مسلمانان كاسته شود.

چنين گفته‏اند كه با قيصر روس ملاقات كرد و از او تقاضا نمود تا اجازه دهند ‹‹ قرآن كريم ›› و بعضى كتابهاى دينى براى مسلمانان روسيه چاپ شود، و اجازه داده شد.

2. آن روزها روسيه در سياست شرق نفوذ زيادى داشت و با سياست انگليس و آسيا رقابت مى‏كرد و بر دولت عثمانى فشارهايى وارد مى‏ساخت، تا جايى كه در صدد نابود كردن دولت عثمانى بود و با وجود اين رقابت و منازعه بين انگلستان و روسيه، بسيارى از رجال سياسى عقيده داشتند كه دولت انگليس و فرانسه و ايتاليا، بيشتر از خود روسيه استفاده مى‏كنند، به دليل اينكه اگر فشار روسها بر تركها در كار نبود، براى ‹‹ فرانسه ›› استيلاى بر ‹‹ الجزاير ›› و ‹‹ تونس ›› سهل نبود و همچنين سيطره ‹‹ ايتاليا ›› بر ‹‹ ليبى ›› و نفوذ حكومت انگليس بر ‹‹ مصر ››!

در هر صورت، سيّد هنگام اقامت در ‹‹ روسيه ›› سرگرم فعّاليّتهاى سياسى بود، و روسها را عليه سياست انگليس در آسيا تحريك مى‏كرد تا جايى كه در روزنامه‏هاى روسيه، مقالاتى عليه سياست انگليس راجع به افغانستان و ايران و عثمانى و روسيه نشر مى‏داد.

با قيصر ملاقات كرد و قيصر راجع به مسئله شرق از او پرسشهايى كرد و همچنين راجع به علل اختلافات با شاه از او سئوال كرد!

سيّد در جواب قيصر گفت:

‹‹ من عقيده دارم كه شاه مجلس شورايى تشكيل دهد، ولى شاه موافق نيست! ››  قيصر گفت:

حق با شاه است، به دليل اينكه چگونه مى تواند راضى شود كه كشاورزان كشورش حكومت را اداره كنند؟  سيّد گفت:

اعليحضرت قيصر! من معتقدم كه براى هر پادشاهى بهتر است كه ميليونها رعيتش دوست او باشند نه دشمن او و منتظر فرصت نباشند كه عليه او قيام كنند.

قيصر از اين جواب خوشش نيامد و بلند شد! اين بلند شدن به منزله اجازه‏اى است كه براى خارج شدن به كسى داده مى‏شود!

سپس سيّد عازم اروپا شد و قصدش اين بود كه از نمايشگاه پاريس سال 1889 ديدن كند. در اثناى سفر از روسيه به ‹‹ پاريس ›› در شهر ‹‹ مونيخ ›› دوباره با شاه ملاقات كرد، و شاه از او عذرخواهى نمود، و مجدداً دعوتش كرد تا همراه او به ايران بگردد و وعده داد كه طرح اصلاحى او را بپذيرد و به كار ببندد. سيّد در آغاز امر موافقت نداشت، ولى بالاخره آن را پذيرفت.

... حال دوباره سيّد را در ‹‹ تهران ›› مى‏بينم كه عامّه علما و بزرگان اطراف او را گرفته‏اند!

و آنچه در اذهان مردم نيكوخواه از اصلاح امور موج مى‏زد، اينك به‏صورت خلاصه و به شكل تبلور يافته‏اى سيّد آن را به زبان مى‏آورد.

سيّد و اطرافيانش مى‏كوشند تا براى اصلاح ادارات و تأسيس عدالتخانه و وضع قوانين اقدام كنند و بالاتر از همه ‹‹ حكومت شورايى ›› براى اداره كشور مورد بحث قرار گرفته است.

جنبش كم‏كم توسعه پيدا مى‏كند و شاه نيز خود را براى پذيرفتن پيشنهاد او آماده نشان مى‏دهد، مردم روشنفكر نيز وصول به هدف را نزديك مى‏بينند، ولى طولى نمى‏كشد كه فضا تيره و تار مى شود و نشان مى‏دهد كه صداى رعدو برق عنقريب به گوش خواهد رسيد!

صدراعظم در ذهن شاه ايجاد وسوسه كرده و به شما مى‏گويد:

حكومت مشروطه از شاه سلب قدرت خواهد كرد و رژيم قانون و ادارى كه طرح شده، بالاتر از حد صلاحيت مردم است و از اين گونه گفتارهاى ناهنجارى كه هنگام اقامت سيّد در ‹‹ مصر ›› آن روزها و در هنگام حكومت ‹‹ مدحت پاشا ›› در‹‹ تركيه ›› به گوش مى‏رسيد! اين روزها رواج گرفته است و جنگ بين هواخواهان اصلاح و مرتجعين، شدت پيدا كرده است.