مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 78
نمايش فراداده

اين است آرزوى اقبال و اين است پيام او به نسل جديد اسلام. بدين مناسبت بايد بگويم منظور از نشر اين كتاب اين است كه جوانان متجدد و روشندل جامعه اسلامى ايران بكوشند تا در سايه رهبرى اين متفكر بزرگ و داهى شرق راه زندگى جديد را براى خود و نسلهاى آينده مسطح و هموار سازند و با يك عالم افتخار و نشاط خاطر بدانند كه اگر روزى جوامع آنگلوساكسن به شكسپير، جامعه فرانسوى به ويكتورهوگو، و نژاد آلمان به گوته افتخار كنند؛ جوامع اسلامى عموماً و جامعه اسلامى ايران و پاكستان خصوصاً بايد به وجود اقبال افتخار بورزند.

ضمناً اين مقدمه را مغتنم مى‏شمارم و به نقل قسمتى از بيانات دو نفر از شخصيتهاى علمى و ادبى ايران درباره اقبال مى‏پردازم:

آقاى تقى‏زاده ضمن ايراد خطابه‏اى راجع به اقبال چنين مى گويد:

عقايد و فعاليت اقبال ظاهراً داراى سه جنبه بوده است. يكى فلسفه‏اى مبنى بر كمال روحانى و ديگرى نوعى از عقيده اتحاد اسلامى براى تبليغ در ميان مسلمين و سومى عقيده سياسى نسبت به مملكت خود.

اين آخرى بر همه معلوم است كه در واقع وى مؤسس اصلى يا مُبَلّغ با شوق و همّت آزادى سياسى مسلمين هند و ايجاد پاكستان مستقل بود و شايد بيشتر شهرت و عظمت او در ميان طبقه عامه از هموطنان خودش اين جنبه بوده و هست.

عقيده سياسى اتحاد مسلمين دنيا به‏طور كلى پيش از اقبال زاييده شده است و اين عقيده هم از همه جا بيشتر در هندوستان و بين مسلمين آن خطه تكامل و انتشار و رسوخ يافته و طرفداران پرشورى پيدا كرده بود و اگرچه شايد بانى اصلى آن نهضت سيّد جمال‏الدين افغانى و مروج آن گذشته از سياسيون آزاديخواه ترك قبل از دوره تركان جوان سلطان عبدالحميد ثانى از سلاطين عثمانى و بعضى فضلاى عرب مانند سيّد عبدالرحمن كواكبى حلبى و غيره بودند، شور تأثير نفس اقبال نه تنها اين عقيده را ريشه و رونقى بسيار قوى بخشيد بلكه آن را در قالبى تازه ريخت و صورتى مرتب داد به‏طورى كه هنوز اين نهضت در پاكستان مستقل پيش مى‏رود و بسط مى‏يابد.

فلسفه روحانى اقبال اگرچه مبنى بر شالوده اسلامى است، خود اساس جديدى است كه در آن با اطلاع از علم و حكمت مغربى و قبول فوايد فنون جديد فلسفه روحانى مشرق و مخصوصاً روح تصوف، مايه معرفت حقيقى شمرده شده و از افكارى مانند افكار عاليه حكيمانه جلال‏الدين رومى پيروى شده‏است.

تنها مزيتى كه عقايد اقبال بر عقايد بسيارى از حكماى بزرگ متصوف اسلامى دارد عدم اهمال جانب سعى دنيوى و لزوم كوشش در بهره‏مندى از ترقيات مادى و تمدن عصرى است كه اقبال تبليغ مى‏كند و با آنكه عقيده دارد كه ظواهر تمدن مغرب زمين به كار نمى‏خورد:


  • قوت مغرب نه از چنگ و رباب محكمى او را نه از لادينى است نى فروغش از خط لاتينى است

  • نى ز رقص دختران بى حجاب نى فروغش از خط لاتينى است نى فروغش از خط لاتينى است

مع ذلك منكر قنون علمى مغرب نيست و اخذ و اقتباس آن را لازم مى‏داند ولى اصل معرفت و حكمت و علم حقيقى و فلسفه را در دانش روحانى و احساسات معنوى و به قول خودش عشق مى‏شمرد و خطاب به فلاسفه مادى فرنگ گويد:


  • دانش اندوخته‏اى دل ز كف انداخته‏اى آه زان نقد گرانمايه كه در باخته‏اى

  • آه زان نقد گرانمايه كه در باخته‏اى آه زان نقد گرانمايه كه در باخته‏اى