بالاخص پس از تأسيس حكومت اسلامى پاكستان، به جهات عديده موفّق شدم از منابع مختلف و مجارى متفرق از
آثار فكرى و هنرى اين رهبر بزرگ بيشتر مستفيد گردم.خوشبختانه پس از ايجاد پاكستان جلوه اقبال در اجتماع ايران فزونى گرفت، ولى بيشتر كسانى كه با شعر
و شاعرى سر و كار دارند، به حكم ذوق و قريحه شاعرى به اقبالشناسى روى آوردند و هر يك به سهم خود در
شناساندن اقبال به هموطنان ايرانى بذل جهد كردند.ليكن از آنجايى كه شخصيت عظيم اين نابغه شرقى با
توجه به تمام جنبههاى فكرى و علمى و هنرى و سياسى و اخلاقى مافوق جنبههاى اخلاقى مافوق جنبههاى
شاعرى اوست و با توجه به اينكه فقيد سعيد شعر و شاعرى را فقط ابزار كار و وسيله ابلاغ مأموريت و تبليغ
پيام انسانيت خودش قرار داده است، حيفم آمد كه فارسى زبانان، او را شاعرى بدانند و از دريچه چشم شعرا
به او نظر افكنند.بدين سبب با قصدى خالص و نيتى پاك و منزه از شوائب رايج نفسانى كوشيدم تا با
استفاده از منابع تحقيق، در حدود قدرت، جنبههاى متعدد و متكثر شخصيت عظيم وى را در دسترس جويندگان
راه حق و حقيقت وتشنگان زلال معرفت قرار دهم.باشد كه جوانان متجدد و مسلمان ما از آشنايى با مكتب
پرفيض اقبال مستفيض شوند و براى نسلهاى آينده بر اين منوال سرمشق فكر و هدايت گردند و با شور و نشاطى
هرچه تمامتر به آرزوى بلند وى جامه عمل بپوشانند، كه مىگويد:
عرب از سرشك خونم همه لالهزار باد
تپش است زندگانى تپش است جاودانى
نه به جادهاى قرارش نه بهمنزلى مقامش
حذر از خرد كه بندد همه نقش نامرادى
تو جوان خام سوزى، سخنم تمام سوزى
چو به جان من درآئى دگر آرزو نبينى
نشود نصيب جانت كه دمى قرار گيرد
تب و تاب زندگانى به تو آشكار بادا
عجم رميده بو را نفسم بهار بادا
همه ذرههاى خاكم دل بيقرار بادا
دل من، مسافر من، كه خداش يار بادا
دل ما برد به سازى كه گسسته تار بادا
غزلى كه مىسرايم به تو سازگار بادا
مگر اينكه شبنم تو، يم بىكنار بادا
تب و تاب زندگانى به تو آشكار بادا
تب و تاب زندگانى به تو آشكار بادا