قلزم ياران چو شبنم بى خروش
انتظار صبح خيزان ميكشم
اى خوشا زرتشتيان آتشم
شبنم من مثل طوفان در خروش
اى خوشا زرتشتيان آتشم
اى خوشا زرتشتيان آتشم
عمرها در كعبه و بتخانه مىنالد حيات
تا ز بزم عشق يك داناى راز آيد برون
تا ز بزم عشق يك داناى راز آيد برون
تا ز بزم عشق يك داناى راز آيد برون
سرآمد روزگار اين فقيرى
دگر داناى راز آيد كه نايد
دگر داناى راز آيد كه نايد
دگر داناى راز آيد كه نايد
خود را بر اساس مفهوم حقيقت به نحوى كه عامل نبوّت كامل آن را نشر داده است پايهگذارى نكرده است ولى
فلاسفه مسلمانى كه قبل از اقبال آمده و رفتهاند مكلف بودهاند كه فلسفه خود را براساس مفهوم
اسلامى خدا پايهگذارى كنند.اگر چنين باشد پس امتياز اقبال بر فلاسفه اسلام چيست؟در اين باره شايد
ذكر اسامى شخصيتهاى منورى از قبيل شاه ولىاللَّه دهلوى و محىالدين عربى ضرورت داشته باشد.
عصر اقبال يا عصر علمى جديد
براى روشن شدن مطلب بايد گفت كه امتياز اقبال بر ساير فلاسفه مسلمان مربوط به اين امر است كه اقبال
بر اثر به كار بردن اصطلاح فلسفى خودى در ارائه دادن مفهوم اسلامى خدا موفّق شده است كه نه فقط به
عنوان عقيده و طرح فكرى خاص، بلكه به عنوان يك حقيقت علمى و عقلى كه در اين عصر و زمان در برابر ساير
مفاهيم علمى و عقلى معروف و مقبول است و به صورت معقول و مستدلى فلسفهاش را عرضه داشته است.نتيجه چنين عملى اين است كه اقبال در تلفيق و ارتباط بين حلقههاى علمى و عقلى مفهوم اسلامى خدا با
كليه واقعيتها يا نمودهاى علمى عصر حاضر و همچنين در توضيح و تشريح كليه جنبههاى حيات عملى فردو
اجتماع، توفيق حاصل كرده است.همچنين اقبال به موجب همين سابقه موفّق شد استعداد نهفته در اين مفهوم را استخراج و ثابت كند كه
تنها به وسيله سازمان دادن دقيق و تفسير صحيح كليه واقعيتها يا نمودهاى جهان يعنى همه آن نمودهايى
كه در حال حاضر در رديف معلومات بشرى است يا در آينده در اين رديف قرار گيرد، در اين فكر و فلسفه
موجود است.بنابراين همين عمل است كه اندازه و ميزان سهم آكادميك يا علمى اقبال را مشخص مىكند. در حقيقت اين
جلوه جالب نبوغ اقبال محصول احتياج زمان و همچنين اقتضاى محيط علمى عصر حاضر بود كه بدين صورت
درآمد، و اين محيط و مقتضيات عقلى عصر اقبال بود كه به او چنين نيرويى داد تا بتواند نقش خود را در
اين دوره ايفا كند و عصر علمى جديدى را بسازد!در اين عصر كه آن را عصر اقبال مىناميم، نتيجه تحقيق و تجسس محققان غربى درباره كميت معارف علمى
در سه رشته علم(93) به طورى افزايش يافته كه در اعصار گذشته بىسابقه بودهاست.ثانياً به واسطه
حيثيت متد خاص تحقيق علمى جديد، متد و روش تعقل و استدلال جديدى نيز در فلسفه به وجود آمده است كه از
هيچ نمود زندهاى تغفل نمىشود و واقعيتها يا نمودها با كمال قاطعيت مورد آزمايش قرار مىگيرند و
فقط آن نتايجى به دست مىآيد كه غيرقابل اجتناب باشد. اين متد استدلال در قلمرو فلسفه براى آينده
مقام رفيعى را احراز كرده است.ثالثاً در اين عصر يك سرى فلسفههايى به وجود آمده است كه هر يك از
آنها كليه نمودهاى معروف و مسلم واقعيتها يا نمودها را با فكر مركزى حقيقت ارتباط مىدهد.
93- مقصود از سه رشته علم عصر حاضر، علم روانشناسى، فيزيك و زيستشناسى است.