حقيقت علمى وحدت - مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از آنجايى كه خدا آن اصلى است كه به همه اجزاء و اركان جهان شكل وحدتى مى‏دهد به همين سبب عاشق يا
دوستدار واقعى خدا، همه جهان را در دلش جاى مى‏دهد.

به همين مناسبت است كه سعدى مى‏گويد:

‹‹ عاشقم
بر همه عالم كه همه عالم از اوست! ››

بارى ذات بشر يك وحدت است ولى جلوه‏ها و تظاهرات خارجى آن متعدد مى‏باشد. اين ذات معنايى نهفته و
پنهان است ولى اعمال ناشى از آن ظاهر و آشكار است، به همين دليل وجود خدا يكى است و خود را در تنوع
جهان جلوه‏گر كرده است.

آرى، ذات ربوبيت نهفته و پنهان است ولى خلقت جهان وجود او را جلوه‏گر مى‏كند و همين حقيقت است كه
منتهى به آشكار شدن رازهاى جهان مى‏شود و در اين باره اقبال مى‏گويد:




  • اين پستى و بالايى اين گنبد مينايى
    اسرار ازل جويى بر خود نظرى واكن
    يكتايى و بسيارى پنهانى و پيدايى



  • گنجد به دل عاشق با اينهمه پهنايى
    يكتايى و بسيارى پنهانى و پيدايى
    يكتايى و بسيارى پنهانى و پيدايى



براى مزيد توضيح مى توان گفت كه مقصود شاعر اين است كه اگر مى‏خواهى به اسرار ازل آگاه شوى يعنى هر
دو جنبه ذات خداى متعال را بشناسى وجود خود را مورد مطالعه و بررسى قرار ده و ببين با اينكه تو تك و
تنهايى با اين حال دو جنبه‏دارى، يك جنبه درونى كه پوشيده و ناپيداست و آن باطن توست و ديگرى جنبه
ظاهرى و صورى تو كه آشكار و واضح است و شخصيت ظاهرى تو كه جلوه‏هاى بسيار مختلفى دارد.

حقيقت علمى وحدت

قبلاً اصطلاح حقيقت علمى ذكر شد، اينك به تشريح اين اصطلاح مى‏پردازيم:

فقط وحدت همه جهان در كار نيست، بلكه هر جزئى از اجزاء جهان را كه درك مى‏كنيم يا بتوانيم درك كنيم،
خود يك وحدتى است و حداقل معنايى را كه در اين باره بتوانيم درك كنيم فقط يك وحدتى است و غير از اين
راهى ندارد، و اگر وحدتى نبود نمى‏توانستيم آن را درك كنيم و مطلقاً براى ما بى‏معنى بود.

تعدادى از وحدتهاى كوچكتر، وحدتهاى بزرگترى را تشكيل مى‏دهند و باز همين وحدتها، وحدت بزرگتر
ديگرى را تشكيل مى‏دهند تا اينكه به بزرگترين وحدت مى‏رسيم كه همان جهان است. هيچ يك از اين وحدتهاى
بزرگتر چيزى جز مجموعه‏اى از وحدتهاى كوچك نيست.

براى مثال، ارگانيزم يا دستگاه تشكل و تركيب يك حيوان فقط عبارت از مجموع قطعات يا پاره‏هاى اعضاى
بدن حيوان نيست بلكه با اجتماع و تلقيق همه اعضا ارگانيزم به وجود مى‏آيد.

براى روشن شدن مطلب مثال ديگرى مى‏آوريم، جالب بودن يك قطعه هنرى منوط به قسمتهاى مختلف آن نيست
بلكه جاذبه آن، ناشى از همه آن قطعه هنرى و ناشى از به هم پيوستگى مرموز اجزاء آن است. استعداد درونى
انسان براى درك يك وحدت معروف به الهام است. الهام گرفتن از يك وحدت عبارت است از شكل احساس يا ايمان
يا عقيده.

علم و معرفت ما مركب است از مفاهيم الهامى يا عقايد ما و اعتبار يا بى‏اعتبارى آن به‏طور كلى منوط
است به اعتبار يا بى‏اعتبارى اين عقايد.

بنابراين به‏طور كلى عقيده بر اين است كه ما نيز به وسيله حواس و هوش يا عقل خود درك مى‏كنيم و شخص
عا لِم (85) كه در جستجوى حقيقت است كلاً بر حواس تكيه دارد، در حالى كه فيلسوف بر عقل تكيه مى‏كند.


85- Scientist.

/ 238