عبادت و شناخت حقيقت - مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


 

 

عبادت و شناخت حقيقت


 اگر امروز كسى مايل باشد به‏طور مطلق در خصوص حقيقت، معرفتى به دست آورد بايد به صورت قاطعى به
وسيله نماز، دعا، تضرع و با احساس شخصى و بصيرت تام و با عشق به جمال حقيقت دست به كار شود و از خدا
بخواهد تا او را به درك حقيقت توفيق دهد، در غير اين صورت هيچ كس حتى اگر داراى موهبت خاص هم باشد
نمى‏تواند بيان و توضيح كاملى را از حقيقت عرضه دارد، و همچنين هيچ فردى نمى‏تواند به وسيله خواندن
كتابها يا گوش دادن به بيانات و توضيحات ديگران به معرفت كامل نايل شود.

اقبال در اين زمينه به زبان اردو مضامينى سروده است و چون براى فارسى زبانان قابل درك است عيناً نقل
مى‏شود.




  • حقيقت په هى جامه حرف تنگ
    فروزان هى سينه مين شمع نفس
    مگر تاب گفتار كهتى هى بس



  • حقيقت هى آيينه، گفتار زنگ
    مگر تاب گفتار كهتى هى بس
    مگر تاب گفتار كهتى هى بس



يعنى جامه گفتار و اداى كلمات براى قامت حقيقت، تنگ است! ولى كلمات روى اين صفحه به صورت زنگار در
مى‏آيد كه صورت آيينه را مغشوش مى‏كنند(90) شمع روح و نفس انسانى در درون سينه افروخته است ولى
استعداد بيان و توضيح مطلب را كه خدا به بشر داده است به او حكم مى‏كند و مى‏گويد:

‹‹ از اينجا
جلوتر مرو! ››


 90- سعدى چه خوب اين معنى را تجلى داده، آنجا كه مى‏گويد:





  • دل آينه صورت غيب است وليكن
    ط است كه در آينه زنگار نباشد



  • ط است كه در آينه زنگار نباشد
    ط است كه در آينه زنگار نباشد




 رومى همين معنى را با كلمات پرمايه و نيرومندترى به اين بيان تقرير مى‏كند:




  • هرچه گويم عشق را شرح و بيان
    گرچه تفسير و بيان روشنگر است
    چون قلم اندر نوشتن مى‏شتافت
    چون سخن در وصف اين حالت رسد
    عقل در شرحش چو خرد در گل بخفت
    آفتاب آمد دليل آفتاب
    گر دليلت بايد ازوى رومتاب



  • چون به عشق آيم حجل باشم ازآن
    ليك عشق بى‏زبان روشنتر است
    چون به عشق آمد لم بر خود شكافت
    هم قلم بشكست و هم كاغذ دريد
    شرح عشق عاشقى هم عشق گفت
    گر دليلت بايد ازوى رومتاب
    گر دليلت بايد ازوى رومتاب





/ 238