3. قانون قرآن
هر جامعهاى بايد قانونى داشته باشد تا در هنگام آشفتگى و بروز مشكلات بتوان جامعهرا براساس آن هدايت كرد. در بحبوحه نوسانات و اوج و حضيض ارزشهايى كه حقايق و مسلمات يك نسل را در نظر
نسل بعد به صورت موهومات و قراردادهاى پوچ جلوه مىدهد، قانون حاضر و موجود، به زندگى مردم ثبات و
آرامش مىبخشد.اين قانون در جهانِ متبدل و متغير به منزله لنگر كشتى است و هنگامى كه جامعه مضطرب و
مشوشى با يك زندگى پرمخمصه مواجه شد و ايمانش را از دست داد و مقياس ارزشها از اعتبار ساقط شد همين
قانون به مثابه نورافكنى آن اجتماع را به ساحل نجات هدايت مىكند و بدون داشتن يك قانون صحيح،
بهطور قطع و مسلم، حيات اجتماع مشوش و مضطرب مىشود كه براى مسلمين اين قانون و اين نظامات از قرآن
سرچشمه مىگيرد.
نقش قرآن چونكه بر عالم نشست
فاش گويم آنچه در دل مضمر است
چونكه در جان رفت، جان ديگر شود
همچو حق پنهان و هم پيداست اين
اندر او تدبيرهاى غرب و شرق
با مسلمان گفت جان بر كف بنه
هرچه از حاجت فزون دارى بده
نقشههاى پاپ و كاهن را شكست
اين كتابى نيست چيزى ديگر است
جان چو ديگر شد، جهان ديگر شود
زنده و پاينده و گوياست اين
قدرت انديشه پيدا كن چو برق
هرچه از حاجت فزون دارى بده
هرچه از حاجت فزون دارى بده
4. مركز
هر جامعهاى نيازمند مركزى است كه فروغ كليه فعاليتهاى فرهنگى و اجتماعى آن بايد از آنجاساطع شود. اين فعاليتها براى جامعه خونى را كه مايه حيات است تهيه مىكند و مركز به منزله قلب است و
وظيفه قلب را انجام مىدهد؛ به اين معنى كه خون را تصفيه مىكند و خون تازه را حتى به جوارح دور
مىرساند.مادامى كه چنين مركزى وجود داشته باشد و اين خونِ حياتبخش را تهيه كند، تمام بدن بدون
وقفه و معطلى وظيفهاش را انجام خواهد داد. براى مسلمين اين مركز ‹‹ مكه ›› است و ساير مراكز فرعى
از اين نقطه نيرو مىگيرند.در نتيجه بسط و گسترش همين نظريه، يعنى توجه به يك مركز رسمى، بود كه مفهوم فلسفى تكوينِ پاكستان
موجب تأسيس اين كشور شد.