نتيجه طلوع اسلام
تأسيس حريت و مساوات و برادرى نوع بشر
بود انسان در جهان انسان پرست
سطوت كسرى و قيصر رهزنش
كاهن و پاپا و سلطان و امير
صاحب اورنگ و هم پير كنشت
در كليسا اسقف رضوان فروش
برهمن گل از خيابانش ببرد
از غلامى فطرت او دون شده
تا امينى حق به حقداران سپرد
شعلهها از مرده خاكستر گشاد
اعتبار كاربندان را فزود
قوت او هر كهن پيكر شكست
تازه جان اندر تن آدم دميد
زادن او مرگ دنياى كهن
حريت زاد از ضمير پاك او
عصر نو كاين صد چراغ آورده است
نقش نو بر صفحه هستى كشيد
امتى از ما سوى بيگانهاى
امتى از گرمى حق سينه تاب
كاينات از كيف او رنگين شده
مُرسلان و انبيا آباى او
كل مؤمن اخوة اندر دلش
ناشكيب امتيازات آمده
همچو سرو، آزاد فرزندان او
سجده حق گل بسيمايش زده
ماه و انجم بوسه برپايش زده
ناكس و نابودمند و زير دست
بندها در دست و پا و گردنش
بهر يك نخجير صد نخجير گير
باج بر كشت خراب او نوشت
بهر اين صيد زبون دامى به دوش
خرمنش مغزاده با آتش سپرد
نغمهها اندر نى او خون شده
بندگان را مسند خاقان سپرد
كوه كن را پايه پرويز داد
خواجگى از كارفرمايان ربود
نوع انسان را حصار تازه بست
بنده را باز از خداوندان خريد
مرگ آتشخانه و دِير و شمن
اين مىنوشين چكيد از تاك او
چشم در آغوش او واكرده است
امتى گيتى گشايى آفريد
بر چراغ مصطفى پروانهاى
ذرهاش شمع حريم آفتاب
كعبهها بتخانههاى چين شده
اكرم او نزد حق اتقاى او
حريت سرمايه آب و گلاش
در نهاد او مساوات آمده
پخته از قالوا بلى پيمان او
ماه و انجم بوسه برپايش زده
ماه و انجم بوسه برپايش زده