از نور دانش به صورت سركشى درآمده بود و به اين سبب بسيار ناراحت مىزيست.در اين موقع جوانى بود
بيست و دو ساله؛ داراى قيافهاى گشاده و پهن و روى هم رفته معتدل و موزون، با ابروهايى انبوه و پرپشت
و چشمانى بسيار درخشنده و جذاب به رنگ خرمايى روشن؛ بينى وى بزرگ ولى كشيده و خوش تركيب بود.لب بالاى دهانش قوسى شكل بود ولى بسيار حساس و متبسم مىنمود. چانه و آروارهاش بسيار متناسب و
موزون بود.سرش روى گردنى قرار گرفته بود كه عضلاتش قوى و مستحكم بود!قامت وى قدرى از ميزان اعتدال
بالاتر و روى هم رفته با اينكه داراى استخوانبندى قوى و عضلات نيرومندى بود، معذلك حساس و بشاش
به نظر مىرسيد.
در لاهور
مقارن همين اوقات لاهور به سرعت رو به توسعه و ترقى گذاشته و مىرفت كه مركز فرهنگى عظيمى قرارگيرد. زبان اردو جانشين زبان فارسى شده بود و براى ترويج زبان اردو چندين محفل تأسيس شده بود و
مؤسسان آن دست به كار فعاليت شديدى شده بودند. برخى از اين محافل گاه به گاهى صورت مناظره و محاوره
ادبى به خود مىگرفت.همان روزها در شهر لاهور انجمن ادبى تشكيل شده بود كه عدهاى از شخصيتهاى ادبى مشهور عضويت آن را
پذيرفته بودند. اقبال منظومه معروف خودش راجع به هيماليا را در يكى از جلسات اين انجمن قرائت كرد.اين منظومه در يكى از جرايد جديدالانتشار اردو، به نام مخزن، در ماه آوريل 1901 منتشر شد و همين امر
موجب شد كه اقبال در سراسر محافل كشور شناخته شود.در آغاز امر، انتشار اشعار اقبال منحصر به مخزن بود ولى پس از آنكه شهرت و محبوبيتش بسط يافت،
نويسندگان ساير مجلات و جرايد با او تماس گرفته و اجازه مىخواستند كه اشعارش را نشر دهند و غالباً
موفّق مىشدند.اولين شعر مهمى را كه اقبال در يك مجمع بزرگ قرائت كرد، در جلسه سالانه انجمن حمايت
اسلام لاهور به سال 1899 بود. اين منظومه به نام ‹‹ ناله يتيم ›› سروده شده بود. سال بعد ‹‹ خطاب يتيم
را به هلال شب عيد فطر ›› در همان محفل قرائت كرد.اقبال در شهر لاهور تحت نفوذ سر توماس آرنولد قرار گرفت و اين تأثير و نفوذ در روح اقبال عيناً
مانند همان تأثير و نفوذ مولوى ميرحسن در شهر سيالكوت بود. طولى نكشيد كه سر توماس آرنولد مواهب و
امتيازات قلب و فكر اقبال را كشف كرد و با بصيرت خاصى كه داشت توانست صدفى را كه حاوى زيباترين و
جميلترين شخصيت يك فرد معين بود بشكافد و تاريكى و ابهام آن را به روشنايى مبدل كند. با توجه به
اينكه نفوذ و رهبرى مولوى ميرحسن، به اقبال بصيرتى عميق داده و روحش را با مبانى نوعدوستى فرهنگ
اسلام مربوط ساخته بود، مصاحبت سرتوماس آرنولد ذهن اقبال را به بهترين و شريفترين جنبههاى فكر
غربى هدايت كرده و در عين حال، طرق جديد بحث و مطالعات دقيق و حساس را به او آموخت.اقبال به سال 1897 تحت تعليم و ارشاد سرتوماس آرنولد به اخذ درجه فوق ليسانس (.M.D) در فلسفه نايل شد.اقبال در طول مدتى كه منتهى به اين دوره مىشد، خوشبختانه از نفوذهاى متنوعى برخوردار شد كه مهمتر و
مؤثرتر از همه تأثيرات اخلاقى پدر و مادرش بود.پدرش مردى بود عفيف و با تقوى و بسيار دانش دوست و
بههمين مناسبت دوستان دانشمند متعددى دور خود جمع آورده بود كه اغلب در همان محل كسب و كار وى دور
هم مىنشستند و با يكديگر به بحث و تحقيق مىپرداختند.اقبال غالباً در اين مجالس مباحثه شركت
مىكرد و با كمال آرامش خاطر گوش مىداد و اين مباحثات و مناظرات عشق تعلم و تحقيق و مطالعه را در
فكر كنجكاو او برمىانگيخت.مادر اقبال زنى بود آرام از نوع خانمهاى قديم و بسيار مذهبى و مقدس. اقبال به مادرش علاقه فراوانى
داشت و تأثير تربيت اخلاقى او در طرز روش و رفتار فرزند جوانش را فقط از منظومهاى كه هنگام وفات
مادرش سروده و صفاتش را ستوده است مىتوان قضاوت كرد.از دوران كودكى تحت تأثير عوامل گوناگون، نوعى عقده در شخصيت اقبال به وجود آمده بود كه با وجود رشد
و تكامل شخصيت وى در دورههاى بعد، انعكاس آثار آن عقده ادامه داشت.و باز آثار و مشخصاتى را كه
اقبال در دوران كودكى بر اثر تأثيرات خانواده و عوامل خارجى كسب كرده و نشان مىداد، در تمام دوره
حيات در نهاد او باقى مانده بود. اين مشخصات عبارت بود از: سلامت نفس، عدالتخواهى و عشق به آزادى.