تكلم به زبان عربى نبود و به انگليسى نطق مىكرد، من نطق او را به زبان عربى نقل مىكردم و مخصوصاً
در ترجمه سه بيت فارسى وى كه خلاصه خطابه تاريخى، طارق بن زياد، سردار مسلمان و فاتح اندلس بود، قدرى
دچار زحمت شدم، آنجا كه مىگويد:
طارق چو بر كناره اندلس سفينه سوخت
دوريم از سواد وطن باز چون رسيم
خنديد و دست خويش به شمشير برد و گفت
هر مُلك، مُلك ماست كه مُلك خداى ماست
گفتند كار تو زنگاه خرد خطاست!
ترك سبب ز روى شريعت كجا رواست؟
هر مُلك، مُلك ماست كه مُلك خداى ماست
هر مُلك، مُلك ماست كه مُلك خداى ماست
را ستودند و اذعان كردند كه تاكنون در ميان ادبا و شعراى عرب كسى نتوانسته است روح آن خطابه مهم
تاريخى را با اين ايجاز بيان كند. ››
معلم و مربى
قبلاً اشاره شد كه اقبال در آغاز امر در اورينتال كالج لاهور به شغل معلمى پرداخت. وقتى كه به لاهورآمد آرزويش اين بود كه استاد دانشكده شود، لهذا به همين منظور شروع به تحصيل كرد و تا زنده بود مردى
بود محصل و فرهنگى.در لاهور ادبيات انگليسى و فلسفه تدريس مىكرد. در لندن براى مدت كوتاهى مشغول تدريس ادبيات عرب شد
ولى حتى پس از قطع رابطه با دستگاه ادارى دانشكده همكارى خودش را در امور مربوط به دانشگاه پنجاب با
هيئتهاى متنوع علمى ادامه مىداد و در كارهاى دانشگاه تأثير عظيمى داشت.اقبال چندين سال رئيس دانشكده علوم شرقى و مدير شعبه فلسفه بود و همچنين سالها از نزديك با كالج
اسلامى لاهور مربوط بود. در سال 1933 دولت افغانستان اقبال را براى مشاوره در تجديد سازمان دانشگاه
كابل دعوت كرد و چون دولت افغانستان از تحت حمايت انگليس خارج شده و تحصيل استقلال نموده بود، اقبال
به ملت و دولت افغانستان علاقه شديد داشت و آزادى ملت مسلمان افغان را با نظر احترام مىنگريست و
اين استقلال را براى آينده مسلمين هند به فال نيك گرفته و به طرز خاصى چشم اميد به اين كشور اسلامى
دوخته بود و به همين آرزو مرحوم محمد نادرشاه را تشجيع مىكرد و مىستود و در همان سفر در شهر غزنين
بر مزار سلطان محمود غزنوى رفت و اشك ريخت. اقبال به جامعه مليه دهلى نيز علاقه زيادى داشت و هميشه
براى مساعدت و همكارى با مروجين و مديران اين بنگاه علمى اسلامى آماده بود.بدين ترتيب، ملاحظه مىشود كه علاقه اقبال در تمام دوران زندگى به امور تعليم و تربيت ادامه داشت و
شركت او در پيشرفت امور تحصيلى شبه قاره هند، اساسى و مستمر بود. ولى بايد متذكر شد كه خدمت واقعى
اقبال را در طريق تعليم و تربيت از جهات مختلف رسمى و غيررسمى كه گاه و بىگاه بر عهده داشت
نمىتوان مقياس گرفت، بلكه خدمات او را بايد براساس ايدهآلهاى تربيتى كه بهوسيله منظومههايى
در دسترس فكر ما گذاشته به ميزان سنجش درآورد. اين وجهه نظر و اين جهت مطلب را آقاى سيّدين، يكى از
دانشمندان پاكستان، ضمن تحقيق دقيق و توصيف دلپذيرى از اقبال با بيان موجز و كوتاهى مورد بحث قرار
داده كه مىگويد:ظهور يك نفر متفكر خلاق و مبتكرى كه براى ابلاغ پيام معين و مشخصى آفريده شده، و ارزشهاى تازهاى
را براى جهان آورده، براى همه صاحبنظران و محققان و متصديان امور تعليم و تربيت پديدهاى است بسيار
گرانبها و گرانمايه و به هر اندازه افكار چنين مردى در طرز تفكر و تصور و ادراك و شور و شوق معاصرانش
بيشتر نفوذ كند، به همان نسبت نفوذ و تأثير وى به عنوان نيروى تربيتى عظيمتر و مهمتر خواهد بود.
وكيل دعاوى
اقبال از سال 1908 تا سال 1934 به شغل وكالت دادگسترى اشتغال داشت ولى در سال آخر، به علت كسالت مزاج، ازاين شغل دست كشيد. شغل وكالت دادگسترى بهطورى كه گفتهاند، معشوقهاى است بخيل و حسود؛ مادامى كه
صاحب اين حرفه تمام توجه و دقتش را مصروف به آن ننمايد، نخواهد توانست در اين رشته تبرزى احراز كند.ولى اقبال از آنجايى كه به مبانى و مفاهيم ديگرى علاقه داشت، براى او امكان نداشت كه تمام اهتمام و
توجهش را منحصر در شغل وكالت قرار دهد.معذلك بايد يادآور شد كه گوته شاعر آلمانى در شغل وكالت
دادگسترى شكست خورد و ناگزير شد از اين حرفه دست بردارد ولى اقبال در تمام دوران حيات به اين شغل
سرگرم بود. كوتهنظران و عيبجويان، هرچه مىخواهند بگويند؛ اما اين نكته مسلم است كه اقبال از
همين حرفه امرار معاش مىكرد و بس.