در تجليل علما و بيان قدرتمندى آنها و در مدح شاه و دولت و هجو اين مقامات به كار مىبرد.به نظر مؤلف در اين مورد بايد گفت:حدّت و شدت انتقام جويى سيّد لغزشى بزرگ بود، چرا كه سيّد هرگز به
خود اجازه نمىداد يك دولت شرقى را در يك كشور اجنبى، رسوا كند تا مبادا مقامات خارجى از اين
اظهارات سوء استفاده كنند و اين معانى را وسيله مداخله در امور داخلى كشور قرار دهند و عجيب اينكه
اين جنگ را در ‹‹ عروةالوثقى ›› نيز ادامه مىداد. به هرحال جاى تأسف است كه اين رسواييها را در
خارج نشر دهد و اين جامههاى كثيف سران وطنش را آشكارا در منظر و ديد بيگانگان بشويد!(17)مرحوم ‹‹ مدحت پاشا ›› هم در چنين مرحلهاى قرار گرفت ولى با روش نجيبانهتر و شريفترى عمل كرد
به دليل اينكه عبدالحميد او را اخراج كرد و تبعيد نمود و او را همراه وزيرانش از مقام وزارت طرد كرد و
به وسيله كشتى تبعيدشان نمود، بدون اينكه پول يا لباسى داشته باشند، يا كسى از اهل و عيالشان همراه
باشند.معذالك وقتى كه پايش را به ‹‹ اروپا ›› گذاشت، شروع كرد به دفاع از ملت خودش و در مورد
امتيازات تركها بر اروپاييها، داد سخن مىداد و حتى يك كلمه در مذمت ‹‹ عبدالحميد ›› كه
اوراتبعيد كرده بود و همان معامله ‹‹ ناصرالدين شاه ›› را با سيّد جمالالدين نسبت به او روا
داشته بود، بر زبان نياورد. حقيقت امر اين است كه بگوييم اين عمل خطايى بود از ‹‹ سيّد ›› كه حدّت
مزاجش او را به آن وادار كرده بود!سفير ايران در لندن از سيّد خواهش كرد هرچه پول مىخواهد بگيرد و
دست از تعرض به شاه بردارد، ولى سيّد به سفير گفت:‹‹ ابداً چنين كارى ممكن نيست و دست از او بر نخواهيم داشت تا بميرد! ››
سيّد در استانبول
موجبات و علل خاصى سلطان عبدالحميد را وادار كرد تا سيّد را به آستانه دعوت كند و مىترسيد كه سيّدبه حزب ‹‹ تركيه جوان ›› ملحق شود و بر قدرت آنها بيفزايد، به ويژه اينكه سيّد جمالالدين با رجال
اين جمعيت در ‹‹ پاريس ›› مأنوس شده بود و برنامه خود را براى اصلاح دولت عثمانى بر او عرضه داشته
بودند و او نيز آن را پسنديده بود و آنها را بر اين كار تشجيع كرده بود و جمعيت آنها را ‹‹ جمعيت صالح
›› ناميده بود و اين خبر به گوش شاه رسيده بود.شاه ايران نيز به نوبه خود از ‹‹ سلطان عبدالحميد ›› تقاضا كرده بود تا سيّد را وادار كند كه از
مبارزه با شاه، صرفنظر كند.بدين جهت و به جهاتى كه اشاره شد، عبدالحميد از او تقاضا كرد به آستانه
سفر كند، ولى او امتناع كرد. سپس عبدالحميد، مكر و حيله به كار برد:... با وعدههاى زياد و بزرگ، او را فريب داد تا سرانجام سيّد قبول كرد و به آستانه آمد. ولى به محض
اينكه پايش را به آستانه گذاشت، احساس كرد در ‹‹ قفس طلايى ›› جاى گرفته و در فقس سخت به روى وى
بسته شده است! شاه به او وعده داده بود هر وقت بخواهد مىتواند از آستانه خارج شود، ولى همه اين
وعدهها مكر بود و فريب.البته ‹‹ سلطان عبدالحميد ›› امر كرد به بهترين طرزى از سيّد استقبال كنند و مبلغ: 75 ليره، حقوق
ماهانه براى او تعيين كرد و او را در محل ‹‹ نيشان طاش ›› درمنزل وسيع و مجللى نزديك ‹‹ الميرز ››
جاى داد! و يك دستگاه كالسكه در اختيار او گذاشته بودند و خدم و حشم زيادى در اختيار او گذاشته شده
بود.امّا يك عده از اين خدمتگذاران مأموريت جاسوسى داشتند ولى به هرحال به ظاهر انواع وسائل آسايش و
راحتى مادى را براى وى فراهم ساخته بودند.
17- نامه سيّد، خطاب به ميزراى شيرازى و علماى بزرگ، در مجموعه ‹‹ نامهها و اسناد سياسى سيّد
جمالالدين... ›› آمده است.