مقدمه
پاكستان، لاهور: سيّد هادى خسروشاهى,اسفند 1367قرن چهاردهم هجرى در تاريخ مقدس ما به حكم سير زمان از جنبه فرهنگى و از لحاظ اجتماعى نسبت به قرون
گذشته داراى امتياز خاصى است و بدين سبب مورد نظر و تحقيق ناظران بىطرف و باطرف قرار گرفته است.زيرا پس از حدوث فتنه مغول كه دستگاه علمى اسلام دچار توقف و ركود شد، براى متفكران ما جز در مباحث
فرعى مجال بحث و تحقيق علمى جامع و شاملى به دست نيامد، بلكه اكثر و اغلب متفكران جهان اسلام به سنگر
تصوف و عرفان پناه بردند و همه سموم عوارض زندگى را با همين پادزهر انحصارى معالجه كردند. ولى اواخر
قرن نوزدهم مسيحى كه فشار سلطه و سيطره اروپاييان در مشرق زمين به حد اعلى رسيد، مسلمين رنجديده در
جستجوى راه نجات به تلاش افتادند و مردانى فكور و غيور در ايران و تركيه و شمال افريقا و شبه قاره هند
با افكار متشابه و آمال متقاربى قيام كردند و براى استخلاص جوامع اسلامى از چنگ استعمار اروپايى و
برانگيختن مسلمين كوششها نمودند و آشكارا گفتند: ‹‹ جوامع مختلف اسلامى در نتيجه جهل عمومى و سوء
اداره امور اجتماعى به اين مذلت و مسكنت افتاده و راه اصلاح منحصر در نشر معارف و تغيير رژيم حكومت
استبدادى و خودسرى است. ››رجال غيور و پرشورى كه سلسله جنبان اين نهضت بودند، با شهامت و فداكارى بىنظيرى، افكار مسلمانان
خوابيده و عقب افتاده را تكان دادند و رستاخيز فرهنگى و سياسى در ميان مسلمين شروع شد و به تعبير
رايج دوران رنسانس اسلام آغاز شد.در اين مرحله حساس تاريخى، جنگ بين قديم و جديد كه از سنن لايتغير جهان آفرينش است، در ميان دو طبقه
متجدد و محافظه كار به صورت شديد و عنيفى جلوهگر شد.طبقه متجدد كه از فرسودگى عادات و رسوم و آداب و تقاليد كهنه به ستوه آمده بود و به غوغاى زندگى عالم
جديد توجه داشت، با حدّت و شدّت مىكوشيد تا موانع را بردارد، راه زندگى را صاف و هموار كند، و در
سايه تجدد به دوران جمود و ذلت و مسكنت پايان دهد.طرفداران شيوه كهن، در نتيجه علاقه به مأنوسات قديم و به حكم تعصب، هر نوع فكر تازه و عمل جديدى را
تخطئه كرده و با سرسختى هرچه تمامتر به منظور معارضه با هواخواهانِ سبك جديد و اسلوب تازه صفآرايى
كرده و به مقاومت پرداختند. طبيعى است كه اين سرسختى بر نيروى معارضه و كشمكش افزود.در چنين جريانى
بديهى است كه دو معناى ناستوده افراط و تفريط جلوهگر مىشود و طريق همفكرى و همكارى را مسدود
مىكند و بالملازمه تخاصم، كه محصول مستقيم سوء تفاهم است، جايگزين تعاون و تعاضد مىشود و راه
وصول به مقصود را به روى رهروان طريق مسدود مىكند؛ و چه بسا كه در چنين هنگامهاى اصلاح طلبان
متجدد افراطى، به ويژه كسانى كه نيروى مادى و قدرت سياسى اروپا چشمشان را خيره كرده، از توجه به اصول
و موازين اصيل حياتى نيز منصرف شده و از آنچه براى هميشه - چه در گذشته و چه در آينده - مفيد و نافع است
چشم مىپوشند و بىبهره مىمانند.اجتماع منقلب و مضطرب در چنين هنگامهاى نيازمند رهبران فكور و معتدلى است كه به تمام موازين و
اصول جاويد حيات آشنا باشند و راه ائتلاف بين قديم و جديد را بدانند و به كشمكشها خاتمه دهند و جامعه
را به مقصد صواب هدايت كنند.مسلم است احراز چنين حيثيتى براى نوابغى مقدور و مَيسُور است كه در
مرحله اول از مواهب فطرت سليم و ذوق سرشار بهرهمند و در مرحله دوم از نعمت بينش و دانش عميق، و
بالاتر از همه اين معانى، از شور عشق و علاقه به حفظ مصالح عمومى برخوردار باشند.نگارنده كه خود از افراد نسل سابق و از تحريك شدگان دوره جديد است و در دوران جوانى، به حكم آشنايى
با آمال تجدد، راه افراط مىپيمودم، ضمن سفرى كه به هندوستان نصيبم شد و تازه ستاره اقبال در آن
سرزمين درخشيده بود، پس از گذراندن چند هفته در دانشگاه اسلامى عليگر احساس كردم كه در ميان رهبران
انقلاب شرق اقبال آن چنان كسى است كه ديده و دانسته قيود تقليد نامعقول اسلوب كهن را شكسته و با
ادراك عميق و بصيرت خاصى كه از معارف غرب كسب كرده، توانسته است بين مكتب قديم و جديد ارتباط و
ائتلافى ايجاد كند كه قاطع و نافذ باشد.با توجه به اين معنى در اينجا اعتراف مىكنم كه آشنايى
اجمالى با رسالت اين نابغه شرقى به مقدار زيادى در طرز تفكرى كه داشتم از افراط بركنارم داشت و
انديشه نارسايم به اعتدال گراييد.