الهام، سپاهى از ولايت عشق - مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عقل راه هدف را به ما نشان مى‏دهد.

ولى خود به هدف نمى‏رسد بلكه رسيدن به هدف فقط وسيله الهام است و
با توجه به اين موضوع اقبال مى‏گويد:




  • گذر با عقل سهى آگى كه يه نور
    چراغ راه‏هى منزل نهين هى



  • چراغ راه‏هى منزل نهين هى
    چراغ راه‏هى منزل نهين هى



يعنى به پيش برويد و عقل را پشت سر بگذاريد زيرا اين روشنايى فقط چراغ راه است نه مقصد.

و در جاى
ديگر مى‏گويد:




  • خرد اى راهرو روشن بصر هى
    درون خانه هنگامى هين كياكيا
    چراغ راهگذر كوكبا خبر هى؟



  • خرد كيا هى! چراغ رهگذر هى
    چراغ راهگذر كوكبا خبر هى؟
    چراغ راهگذر كوكبا خبر هى؟



يعنى عقل براى چشم رهگذر روشنايى فراهم مى‏كند.

عقل چيست جز اينكه چراغ راه باشد. از سر و صدا و
هنگامه‏اى كه در داخل خانه به پا خاسته چراغ رهگذر چه خبر دارد؟

بارى، به محض اينكه از مرز تحقيق رابطه درونى بين وحدتها بگذريم و شروع به داشتن احساس وحدتى در
وحدت مورد نظر كنيم، يا به محض اينكه شروع به احساسى كنيم حاكى از اينكه دانشى را كسب كرده‏ايم يا
چيزى را دانسته‏ايم، وظيفه عقل به پايان مى‏رسد و وظيفه الهام شروع مى‏شود.

الهام، سپاهى از ولايت عشق

ظهور مكتبهاى سلوك و رفتار و تحقق منطقى و ساير فلسفه‏هاى سطحى كه در اين عصر انحطاط جهانى فلسفه -
كه مانند قارچ مى‏رويد - فقط معلول اين علت است كه طرفداران و نمايندگان اين فلسفه‏ها توانسته‏اند
مبناى تجربه حسى را به دست آورند.

اگر مقرر شود كه در زمينه طبيعت و ماهيت صفات و مشخصات خودى يا ذات يا نفس كه اقبال بر آن تكيه دارد و
درباره ارتباطات درونى بين حس و عقل و الهام است فكر كنيم، اين نكته بيش از پيش واضح و روشن مى‏شود
كه چرا اقبال الهام را با آن همه توجه و عنايت به عشق يا شور يا بصيرت مورد نظر قرار مى‏دهد و
مى‏گويد:




  • زمانه عقل كو سجها هواهى مشعل راه
    خود كى پاس خبر كى سوا كچهه اورنهين
    ترا علاج نظر كى سوا كچه اورنهين



  • كسى خبر كه جنون خود هى صاحب ادراك؟
    ترا علاج نظر كى سوا كچه اورنهين
    ترا علاج نظر كى سوا كچه اورنهين



يعنى جهان عقل را چراغ راه مى‏انگارد و مى‏داند كه شور عشق خود داراى معرفت حقيقى است و عقل جز
اطلاع چيزى ندارد. علاج درد شما جز در بصيرت نيست.

و در جاى ديگر مى‏گويد:




  • سپاه تازه برانگيزم از ولايت عشق
    زمانه هيچ نداند حقيقت او را
    جنون قباست كه موزون به قامت خرد است



  • كه در حرم خطرى ازبغاوت خرد است
    جنون قباست كه موزون به قامت خرد است
    جنون قباست كه موزون به قامت خرد است



/ 238