پارلمان ابليس
شياطين و همكاران و اعوان و انصار ابليس روزى مجلس شورايى تشكيل دادند و درباره سيرجهان و خطرها و
فلسفههايى كه براى آينده تصور مىكردند و ترس و وحشتى كه از تزلزل اركان شيطنت و سياستهاى شيطانى
و وقوع حوادثى كه منتهى به سقوط حكومتشان خواهد شد بحث كردند، و در موضوع اهمّيّت اين مخاطرات و
نتايج حاصله از آن به مذاكره و شور پرداختند.يكى از شياطين در زمينه خطرهاى حكومت جمهورى بحث كرد و در اهمّيّت اين خطر داد سخن داد. دومى گفت:از جمهورى وحشت نداشته باش، زيرا حكومت جمهورى جز روپوشى از رژيم ملوكيت نيست و اين ما بوديم كه
لباس جمهوريت را بر اندام ملوكيت پوشانديم، زيرا احساس كرديم كه بشر بيدار شده است و به مقام و منزلت
خودش پى برده است و ترسيديم كه در برابر رژيم ملوكيت شورشى بزرگتر برپا شود كه عاقبت خوبى نداشته
باشد.بدين سبب مردم را با بازيچه جمهوريت سرگرم كرديم و ديگر براى امرا و پيشوايان عنوانى قائل
نشديم. البته ملوكيت منحصر در اين نيست كه قدرت در وجود شخص معينى متمركز شود يا شخص معلوم و مشخصى
قدرت را در دست گيرد، بلكه ملوكيت عبارت از اين است كه انسان كل بر ديگرى باشد و بر دارايى ديگران
تسلط يابد، چه اين تسلط بر ملتى باشد، و چه بر فردى. مگر رژيم حكومت غرب را به دقت مطالعه نكردهاى و
نمىبينى كه چه ظاهر زيبا و درخشانى دارد، در صورتى كه باطن آن از باطن چنگيزخان تاريكتر است! ديگرى گفت: مادامى كه روح استعمار و استعباد باقى است اهمّيّت ندارد، اما نظر نماينده محترم در
مورد اين فتنه و مخمصه عظيمى كه آن يهودى معروف، كارل ماركس، ايجاد كرده و با اينكه پيغمبر نيست
معذلك كتاب سرمايه را كه نوشته است پيروان او آن را مقدس مىدانند چيست؟‹‹ آيا توجه داريد كه چه انقلابى و چه شورش و عصيانى در جهان برپا كرده و چگونه بندگان را عليه
آقايان و اربابان برانگيخته است تا جايى كه مبانى امارت و آقايى را متزلزل كرده است؟ ديگرى رئيس
مجلس را مخاطب قرار داد و گفت: جناب آقاى رئيس! هرچند جادوگران اروپا همه مريدان مخلص شما هستند،
ليكن من به هوش و فراست آنها اعتماد ندارم. آرى، اين سامرى يهودى نسخه ثانى مزدك (پيشواى اشتراكى
ايرانى) است، كه يك رشته قواعد و مقررات آورد و حشرات را به جنبش درآورد، تا جايى كه گداها عليه ملوك
قيام كردند و همه كارها وارونه شد. ما به اهمّيّت اين جنبش اشتراكى توجه نكرديم و حالا كار به جايى
كشيده است كه امر مشكل شده و مفاسد آن همه را فراگرفته است و كره زمين از ترس فتنه و مخمصههاى اين
حادثه كه فردا دامنگير بشر مىشود به خود مىلرزد.آقا! اين جهانى كه بر آن حكومت مىكرديد، عليه
شما شورش خواهد كرد و نظامات و مقررات اين جهان به كلى وارونه خواهد شد!آن گاه رئيس مجلس (ابليس) شروع به سخنرانى كرد و گفت:زمام اختيار جهان در دست من است و هرطور كه
بخواهم دنيا را اداره مىكنم. وقتى كه ملل اروپايى مانند سگ به جان يكديگر بيفتند و مانند گرگ
يكديگر را بدرند و همين كه يك رشته دستورها و تعليماتى را در گوش پيشوايان سياسى اروپا و كشيشهاى
بزرگ كليساها فرو خوانم تا عقلشان را از دست بدهند و ديوانه شوند، حوادث عجيبى روى خواهد داد.اما آنچه درباره جامعه اشتراكى (كمونيسم) گفتيد، به شما اطمينان مىدهم آن پارگيهايى را كه
فطرت انسان ميان افراد مختلف ايجاد كرده است منطق مزدكى و به عبارت ديگر فلسفه كمونيسم نمىتواند
رفو كند، و در هر صورت من از اين كمونيستهاى مطرود و مردود و از اين گدايان سفيه احمق نمىترسم.اگر بترسم، فقط از آن ملتى خواهم ترسيد كه پيوسته شراره حيات و روح استقلال در خاكستر آن پنهان
است و هنوز در ميان آن ملت مردانى يافت مىشوند كه در شب به جاى اينكه در بستر راحت بخوابند، پيشانى
روى خاك مىگذارند و تا سحرگاه اشك چشم بر رخسارشان جارى است؛ و اين نكته بر افراد بصير و هوشيار
مخفى نيست كه فتنه و مخمصه آينده در وجود كمونيستها نيست، بلكه مصيبت و مخمصه آينده در وجود اسلام
است و بس!