زنده بودن و زنده ماندن
اسلام مخالف انزوا و انعزال يعنى كنارهگيرى از زندگى و ترك دنياست و طرفدار زندگى و زندهماندناست. در اين صورت تعليم و تربيت بايد جوانان را براى زندگى مجهز و آماده سازد و هنرها و حرفههاى
زندگانى را به آنها تعليم دهد.آنان را براى تأمين انواع ضرورتها و نيازمنديهاى گوناگون اجتماع به
وسيله اجراى برنامههاى سودمند و ثمربخش اشباع كند تا بتوانند همه مقاصد حياتى اجتماع را برآوردند.اسلام تارك دنيا شدن را مردود مىداند و مىخواهد مردم چه در سختى و چه در رفاه با عدالت و برابرى
زندگى كنند. قرآن به ما تعليم مىدهد كه در جستجوى تحصيل بهترين چيزهاى اين دنيا و جهان آخرت باشيم،
به همين دليل خدا كسانى كه خود را از بركتهاى اين جهان محروم مىكنند توبيخ مىكند.قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد:‹‹ بگو به آنها چه كسى زينتها و چيزهاى خوبى را كه خدا براى
خوردن آفريده و آن را براى بندگانش حلال قرارداده، تحريم كرده است. ››نظر قرآن در اسلام به خوبى منعكس شده است. به دليل اينكه مىگويد:‹‹ بخوريد و بياشاميد ولى اسراف
نكنيد. ››اسلام ارزش بشر را به حد اعلايى بالا برده است و گدايى و مفتخورى را منع و به كسب دسترنج تشويق
مىكند و آن را محترم مىشمارد. در اين باره حديثى از پيغمبر(ص) در دست است كه فرمودهاند:‹‹ خدا
آن دستى را كه براى كسب معيشت كار مىكند دوست مىدارد. ››(66)اسلام از همه افراد مىخواهد كه براى تحصيل معيشتشان كوشا باشند و رسول اكرم(ص) فرمود: ‹‹ فقر و
بينوايى نزديك به كفر است. ››اقبال مىگويد:
هر كه محسوسات را تسخير كرد
عالمى از ذرهاى تعمير كرد
عالمى از ذرهاى تعمير كرد
عالمى از ذرهاى تعمير كرد
جستجو را محكم از تدبير كن
انفس و آفاق را تسخير كن
انفس و آفاق را تسخير كن
انفس و آفاق را تسخير كن
جهان را تبليغ و تشويق مىكند و بر ترك دنيا و كنارهگيرى از زندگى مخالف است.به نظر اقبال در حقيقت
تنها آن كسى موجوديت دارد كه بتواند بگويد:‹‹ من هستم ›› و وصول به درجه من بودن است كه بهطور
قاطعى مقام هرچيزى را در ترازوى وجود اثبات مىكند.(67)
66- روزى كارگرى دست خشن و ورمكردهاش را به رسول اكرم (ص) نشان داد و گفت: ‹‹ ببينيد! رنج و زحمت
كارگرى با دست من چه كرده است. ›› پيغمبر (ص) دست كارگر را با رأفت و محبت گرفت و فرمود: ‹‹ دستى را كه
خدا و پيغمبرش دوست مىدارند چنين دستى است. ››67- مراجعه شود به كتاب P.53 Reconst
uction of Roligious thought in
lam.