آثارش انتقال دهد و همين كه شعله عشق در دل خواننده مشتعل شد، به نماز، دعا و تضرع برمىخيزد و به
وسيله اين اعمال، عشق را به مرحلهاى مىرساند كه براى رشد و توسعه و تكميل آن محتاج به فلسفه و
تعقل و استدلال نباشد. تا اينكه از فلسفهاش عشقى به وجود مىآيد و از عشقى كه به اين درجه رسيده است
فلسفه و حكمت شكفته مىشود.كليه نمودهاى علمى جهان عميقاً و از ريشه فقط به فكر حقيقت - يعنى فقط به فكر خدا - مربوط و مرتبط
مىشوند. مقصود اين است كه هر ذرهاى از جهان شهادت مىدهد كه حقيقت واقعى جهان خداست. به همين دليل
است كه قرآن مجيد واقعيت يا نمود علمى را آيتى از آيات خدا مىداند و مىگويد:و فى الارض آيات
للموقنين. يعنى براى كسانى كه ايمانشان به سر حد يقين رسيده باشد در زمين - آيات - يعنى نشانهايى وجود
دارد.مقصود اين است كه چون هيچ واقعيت يا نمود علمى نمىتواند عقلاً و استدلالاً مربوط به يكى از اين
مفاهيم خطاى حقيقت باشد، پس هر واقعيت يا نمودى از اين قبيل مىگويد: ‹‹ من يدع معاللَّه الها آخر
لابرهان له ››يعنى هر كس جز از خدا چيزى را بخواهد و ربالنوعى را در كار خود شريك خدا بداند و با
خداوند چيزى را دعوت كند، دليل و برهان نخواهد داشت و پس از آنكه در سراسر جهان حتى يك دليل به نفع
هيچ يك از مفاهيم غلط حقيقت باقى نماند بقاى هر يك از آن مفاهيم حقيقت غيرممكن خواهد بود و فلسفه
جديدى مبتنى بر مفهوم حقيقت جهان در سراسر عالم منتشر خواهد شد و بدون مخالفت به دورترين مرزهاى
جهان خواهد رسيد ولى ما مىدانيم كه مفاهيم حقيقت فقط افكار آكادميك يا علمى و معانى فطرى نيستند
بلكه مبانى و زير بناهاى عقلانى هستند كه همه بناهاى حيات عملى افراد و ملتها روى آنها بنا شده است و
وقتى كه اين بناهاى عقلى و ذهنى خراب شد، بناهاى سياسى - اجتماعى كه روى آنها قرار گرفته است
فروخواهد ريخت و از بين مىرود.
انقلاب جهانى
به هرحال در عصرى كه بناى زندگى سراسر جهان براساس مفاهيم خطا و نادرستى از حقيقت گذارده شده باشد،
ظهور وانتشار چنين فلسفه حقيقى و جديدى با توصيه و تأكيد به اين كه معانى و مفاهيم مقبول و رايج
درباره حقيقت اين جهان و جهان آينده خطا و نادرست هستند، به هيچ چيز تعبير نخواهد شد مگر به انقلاب
جهانى، آن هم چنان انقلاب عظيمى كه مانند روز قيامت همه چيز را زير و زبر خواهد كرد.