در جستجوى كمال - مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


 
 

در جستجوى كمال


 قابل ذكر است كه دو نكته‏اى كه به آن اشاره شد داراى چنان خاصيتى است كه انجام آن از عهده مردم عادى
ساخته نيست و نمى‏توانند اجراى ضرورت اول يا ضرورت دوم را عهده‏دار شوند بلكه اين وظيفه مخصوص
افراد بسيار معدود و نادر است به خصوص در عصر حاضر كه مردم متدين و علاقه‏مند به روحانيت يا كسانى كه
داراى تمايلات مذهبى هستند و افكار دينى دارند ولى با معلومات جديد و علوم كنونى آشنا نيستند و نيز
كسانى كه در علوم جديد و فلسفه، تسلطى دارند ولى واجد تمايلات مذهبى و داراى وجهه دينى صحيحى
نيستند، يا اينكه تمايلات روحانى ندارند.

در اين صورت به ندرت افرادى را پيدا خواهيم كرد كه با داشتن
فكر مذهبى، از عشق خدايى نيز ملهم شده و ضمناً بر علوم عصر حاضر هم مسلط باشند در فلسفه اقبال اصطلاح
خودى حاكى از آگاهى يا شعورى خودآگاه و با وجدان است.

كلمه وجدان يا شعور به معنى بصيرت يا آگاهى نيست بلكه عبارت از آن چيزى است كه بصيرت و آگاهى از صفات
آن شمرده مى‏شود، يا چيزى كه به وسيله آن انسان مى‏تواند داراى استعداد بصيرت و آگاهى بشود. آن چيز
نور است ولى شكل نور مادى را ندارد كه بتوان آن را با اين نور مقايسه كرد و نيز آن چيز قدرت و نيرو
است، ولى نيروى مادى نيست كه شباهتى با آن داشته باشد. بلكه نوعى قدرت و نيروى نورانى و روشنى است كه
به خاطر آن انسان زنده است.

در حيوان نيز نوعى وجدان وجود دارد ولى وجدان حيوان آزاد نيست بلكه تابع غرايزى است لايتخلف كه خلق
شده است.

برعكس شعور يا وجدان انسانى بر غرايز حيوانى برترى و حكومت دارد. نتيجه اين آزادى وجدان يا
شعور اين است كه انسان عامل و انگيزه و محركى وجود دارد كه او را وادار به جستجوى جمال و كمال مى‏كند
و هنگامى كه انسان مى‏كوشد تا عامل درونيش را براى تحصيل جمال و كمال تسكين دهد، مى‏تواند غرايزش
را سركوب كند.

حيوان با داشتن وجدان با شعورِ مخصوص به خود فكر مى‏كند و مى‏داند و احساس مى‏كند ولى انسان نه
فقط فكر مى‏كند و مى‏داند و احساس مى‏كند بلكه مى‏داند كه مى‏داند و مى‏داند كه فكر مى‏كند و
مى‏داند كه احساس مى‏كند.

به عبارت ديگر انسان به عمل وجدانش آگاهى دارد، بنابراين انسان نه فقط
داراى وجدان است بلكه خودآگاهى و خودشناسى نيز از امتيازات اوست و همين خودشناسى و خودآگاهى است كه
اقبال آن را به عنوان ‹‹ خودى ›› توصيف مى‏كند.

/ 238