مسلمان بتپرست
چه گويمت ز مسلمان نامسلمانى
يكى به غمكده من گذر كن و بنگر
ستاره سوختهاى كيمياگرى داند
جز اينكه پور خليل است و آذرى داند
ستاره سوختهاى كيمياگرى داند
ستاره سوختهاى كيمياگرى داند
نهضت آزادىطلبى در شرق
مشرقى باده چشيده است ز ميناى فرنگ
فكر نوزاده او شيوه تدبير آموخت
ساقيا تنگدل از شورش مستان نشوى
بوى گل خود به چمن راهنما شد زنخست
ورنه بلبل چه خبر داشت كه گلزارى هست
عجيبى نيست اگر توبه ديرينه شكست
جوش زد خون به رگ بنده تقدير پرست
خود تو انصاف بده، اين همه هنگامه كه بست؟
ورنه بلبل چه خبر داشت كه گلزارى هست
ورنه بلبل چه خبر داشت كه گلزارى هست