مقام مادرى
نغمه خيز از زخمه زن ساز مرد
پوشش عريانى مرد از زنست (17)
عشق حق، پرورده آغوش او
آنكه نازد بر وجودش كاينات
مسلمى كاو را پرستارى شمرد
نيك اگر بينى امومت رحمت است
شفقت او شفقت پيغمبر است
از امومت پختهتر تعمير ما
هست اگر فرهنگ تو معنى رسى
گفت آن مقصود حرف، كان فكان
ملت از تكريم ارحام است و بس
از امومت، گرم، رفتار حيات
از امومت، پيچ و تاب جوى ما
دختر رستاق زاد جاهلى
نا تراشى، پرورش نادادهاى
دل زآلام امومت كرده خون
ملت ارگيرد ز آغوشش بدست
هستى ما محكم از آلام اوست
و آن تهى آغوش نازك پيكرى
فكر او از تاب مغرب روشن است
بندهاى ملت بيضا گسيخت
شوخ چشم، و فتنهزا، آزاديش
علم او، بار امومت بر نتافت
اين گل از بستان ما نارسته به
ننگش از دامان ملت شسته به
از نياز او دو بالا، ناز مرد
حن دلجو، عشق را پيراهنست
اين نوا از زخمه خاموش او
ذكر او فرمود، با طيب و صلوة
بهرهاى از حكمت قرآن نبرد
زانكه او را با نبوّت نسبت است
صورت اقوام را سيرتگر است
در خط سيماى او تقدير ما
حرف امت نكتهها دارد بسى
زير پاى امهات آمد جنان
ورنه كار زندگى خامست و بس
از امومت، كشف، اسرار حيات
موج و گرداب و حباب جوى ما
پست بالايى، ستبرى، بدگِلى
كم نگاهى، كم زبانى، سادهاى
گرد چشمش حلقههاى نيلگون
يك مسلمان غيور و حقپرست
صبح ما عالم فروز از شام اوست
خانه پرورد نگاهش محشرى
ظاهرش زن، باطن او نازن است
تا زچشمش عشوهها حل كرده ريخت
از حيا، ناآشنا آزاديش
بر سر شامش يكى اختر نتافت
ننگش از دامان ملت شسته به
ننگش از دامان ملت شسته به
17- هن لباس لكم .