اقبال متفكر
مرحوم امير شكيب ارسلان، نويسنده بزرگ و دانشمند معروف عرب، گفته است كه اقبال بزرگترين متفكرى است
كه جهان اسلام در طول هزار سال اخير به وجود آورده است.اقبال هم فيلسوف است و هم شاعر. فلسفه و شعر به شكل تفكيكناپذير، به نحوى در نهاد وى با يكديگر
ممزوج و تلفيق شده است كه به ندرت در ساير متفكران ديده مىشود. اصولاً فلسفه اقبال عبارت است از
فلسفه ذات يابه تعبيرى كه خودش ابداع كرده است، فلسفه خودى. به نظر اقبال، خودى حقيقتى است مسلم و
چون حقيقت خودى مورد انكار پانتهايستها، طرفداران وحدت وجود، است و جهان آثار و پديدهها را غير
حقيقى و موهوم و به عبارت ديگر ناموجود مىانگارند و با صراحت مىگويند: ‹‹ كل ما فى الكون و هم
اوخيال! ››لهذا اقبال بر كسانى كه دكترين وحدت وجود را باور دارند اعتراض مىكند و مخالف آنهاست.اين دكترين انسان را به جايى مىبرد كه شخص بايد معتقد شود به اينكه خدا وجودى است ثابت و لايزال و
آنچه در جهان وجود دارد از او به وجود آمده است.بدين طريق، رب النوع، يا خداى موهوم كسى كه معتقد به
وحدت وجود است جايگزين ذات باريتعالى يا خدايى كه اسلام قائل است مىشود.روش تصوف كه براساس وحدت وجود پايهگذارى شده است، عده زيادى از مسلمين را به طرف نفرت و انزجار از
كار و فعاليت و زندگى، سعى و عمل، به لااباليگرى سوق داده است و افكارى كه بر اين عقيده و براساس اين
دكترين پايه گذارى شده است، انرژيها و نيروهاى مردم را به كلى نابوده كرده است.