غير مسلمانان ايجاد نفاق كند گفت:‹‹ مبادا كسى تصور كند اينكه روزنامه ما غالباً از حقوق مسلمانان
دفاع مىكند، مىخواهد ميان آنها و هموطنان غيرمسلمان ايجاد نفاق كند، بلكه منظور ما حفظ مصالح
همه است. همانطور كه در سابق نيز با اين همه ملتهاى غير مسلمان همكارى داشتهايم و قرنها با يكديگر
زندگى كردهايم. به هرحال، چنين نيتى نداريم كه مصالح غير مسلمانان را در نظر نداشته باشيم،
همانطور كه دين و شريعت ما نيز چنين اجازهاى به ما نمىدهد. ››محرك اصلى و انگيزه واقعى سيّد در نشر چنين فكر وتشكيل چنان حكومتى كه مورد آرزوى او بود و اخلاق
بلند و عزت نفس و قدرت روح و مبارزاتى را كه در نظر داشت و در جريده مطرح كرده بود، اين بود كه نفوذ
بيگانگان را در همه كشورهاى اسلامى مخصوصاً ‹‹ مصر ›› ريشه كن كند، و آرزويى مهمتر از اين نداشت، و
براى رسيدن به چنين هدفى، آن همه مقالات و مباحث و اخبار و حاشيه و تعليقه مىنگاشت و شديدترين
اسلوب و عفيفترين تعبيرات را در اين زمينه به كار مىبرد تا مردم را به هيجان بياورد!براى برانگيختن احساسات مردم و هيجان نفوس، از حوادث ‹‹ مهدى متمهدى ›› در ‹‹ سودان ››
بهرهبردارى كرد و ضمناً بانشر روزنامهاى محرمانه، اشخاص را به گوشه و كنار مىفرستاد و به وسيله
پيامهايى به اشخاص مستعد و شايسته مطالبى را ابلاغ مىكرد كه در روزنامه نمىتوانست آنها را
بنويسد. مأمورى به ‹‹ مسكو ›› نزد مسلمانان آنجا، و مأمور ديگرى به ‹‹ حجاز ›› فرستاد تا جايى كه
يك بار ‹‹ شيخ محمد عبده ›› را كه محكوم به تبعيد بود، به ‹‹ مصر ›› و ‹‹ تونس ›› فرستاد.در نتيجه اين فعّاليّتها، كسانى را كه زمام امور را در ‹‹ مصر ›› و ‹‹ هند ›› در دست داشتند،
وحشت زده نمود. و خطر اين روزنامه را به خوبى حس كردند و از ورود آن جلوگيرى نمودند.سرانجام، همين كه
شدت مراقبت دولتها از روزنامه محسوس شد و هيئت مديره احساس كردند روزنامه به مردم نمىرسد، روزنامه
را تعطيل كردند.روزنامه تعطيل شد و اداره كنندگان دچار حزن و اندوه شدند، زيرا از هيچ كسى كارى
ساخته نبود. باتعطيل اين روزنامه، مرحله ديگرى از حيات سيّد سپرى شد كه دوران آن سه سال بود و تمام
اين مدت را با مشقت و جهاد در ‹‹ پاريس ›› به سرآورد و همه آمال او مبدل به يأس گرديد، گو اينكه
معانى فانى نمىشوند. كما اينكه ماده معدوم نمىگردد!
كوششهاى ديگر سيّد جمالالدين در پاريس
در اثناى چهار سال اقامت سيّد در ‹‹ پاريس ›› دو حادثه مهم روى داد:1. ارتباط وى با فيلسوف مشهور ‹‹ ارنست رنان ›› و اعجاب هر يك از اين دو شخصيت نسبت به ديگرى و واردشدن در معركه راجع به اسلام و عرب، گو اينكه اين معركه چندان گرم نبود! و روزنامه معروف فرانسوى
‹‹ديبا›› ميداندار اين معركه شده بود.پرفسور رنان، در ‹‹ دانشگاه سوربن ›› كنفرانسى در اطراف سه نكته داده بود.بدين قرار:الف: اشتباه مورخين در اينكه گفتهاند ‹‹ علوم عرب ›› و ‹‹ فنون عرب ›› و ‹‹ تمدن عرب ›› و ‹‹
فلسفه عرب ›› با اينكه اينها بيشتر از آنكه نتيجه فعّاليّت ملت عرب باشد، محصول ملتهاى غير عرب
است، براى مثال مىتوان گفت:‹‹ تمدن ›› اكثر آن از نتايج فكر ايرانى و ‹‹ فلسفه ››، بيشتر آن
نتيجه فكرنصاراى نسطورى و بتپرستان حرانى است!و فلاسفهاى از قبيل ‹‹ الكندى ›› و ‹‹ فارابى
›› و ‹‹ ابن سينا ›› و ‹‹ ابن رشد ››، هيچكدام جز ‹‹ الكندى ››، عرب نبودند، بنابراين، نسبت
دادن علم و فلسفه و تمدن به عرب، خطاست و عدم دقت در تعبير!ب: اسلام مردم را به تحصيل علم و فلسفه و بحث آزاد تشجيع نمىكند!زيرا اعتقاد به مغيّبات و خوارق
عادات و ايمان تام وتمام به قضا و قدر مانع از آن است و هر مسلمانى كه به تحصيل فلسفه مشغول شده است او
را از بين بردهاند!