1.عشق - مفخر شرق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفخر شرق - نسخه متنی

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مرحله دوم، خودى بايد از طريق نگهدارى رغبتها و جلوگيرى از شهوات و مقاصد و هدفهايى كه دارد،
حالت ثابت و مستقرى از فشار و محروميت را تحمل كند، تا اينكه مقام خلود و جاويدانى را احراز كند.

مبناى اين فلسفه ايمان قوى انسان به دو وجهه اولوسيون، يعنى تكامل و ترقى، است و آن دو وجهه عبارتند
از:

آزادى شخصى و جاويدانى شخصى.

اولوسيون، يا سير تكامل چگونه بايد تحصيل شود؟

از طريق تقويت كردن شخصيت.

انسان بايد از تمام وسايلى كه موجب تقويت شخصيت وى مى‏شود استفاده كند و از آنچه محتملاً باعث
تضعيف شخصيت اوست احتراز كند. آن‏گاه ملاحظه خواهد شد كه مطالعه عواملى كه موجب تقويت خودى يا ذات
بشرى مى‏شود، تا چه حد اهمّيّت دارد.

به عقيده اقبال، اين عوامل عبارتند از:

1. عشق؛

2. فقر، يعنى بى‏اعتنايى مطلق به پاداش‏هايى كه جهان مى‏دهد؛

3. غيرت؛

4. تحمل و بردبارى (تلرانس)؛

5. كسب حلال، يعنى از راه مشروع زندگى كردن؛

6. شركت كردن در فعاليتهاى خلاقه.

براى تشريح و توصيف ماهيت عوامل سابق‏الذكر توضيحات ذيل ضرورت دارد.

1.عشق

در نظر اقبال مدلول عشق، بالاتر از آن است كه مفهوم اين كلمه فقط براى شخص موجب حصول لذت و
مسرتى شود. به عقيده وى، عشق عبارت از روحى است كه جهان راتجدد مى‏بخشد؛ و اين روح داراى چنان معنا و
خاصيتى است كه بايد عقيده پيچيده حيرت و سرگشتگى را بگشايد و در حكم پادزهرى است كه همه امراض بشرى
را علاج مى‏كند.

اقبال ضمن نامه‏اى كه به پروفسور نيكلسون نگاشته چنين مى‏نويسد:

‹‹ اين كلمه به معناى وسيعى به
كار برده شده و به معنى ميل و آرزوى بلعيدن و به خود جذب كردن است. عاليترين و راقيترين شكل اين معنى
عبارت است از ايجاد ارزشها و ايده‏آلها و كوشش در تحقق دادن به آنها. عشق، عاشق و معشوق را از يكديگر
مشخص مى‏سازد. ››

شايد نزديكترين مفهوم عشق در منطق اقبال همان مفهوم عشق شاعر و صوفى بزرگ شرق، مولانا رومى، باشد.

اقبال رابطه بين عشق و خودى را در اين اشعار تشريح كرده است كه مى‏گويد:




  • نقطه نورى كه نام او خودى است
    از محبت مى‏شود، پاينده‏تر
    از محبت اشتعال جوهرش
    فطرت او آتش افروزد ز عشق
    از نگاه عشق خارا شق شود
    عشق حق، آخر سراپا حق شود



  • زير خاك ما شرار زندگى است
    زنده‏تر، سوزنده‏تر، پاينده‏تر
    ارتقاى ممكنات مضمرش
    عالم افروزى بياموزد ز عشق
    عشق حق، آخر سراپا حق شود
    عشق حق، آخر سراپا حق شود



/ 238