براى ذات ، مثلاً زيد را كه نام ذات است اسم گويند وعالم را كه نام ثبوت علم براى ذات است صفت نامند .
پس در ممكنات اسماء بسيط اند وصفات مركب ولى در واجب اسماء مركبند وصفات بسيط .
صفات بارى تعالى به تقسيم نخستين بر دو قسم است :
1 ـ صفات ثبوتى .
2 ـ صفات سلبى . و به اعتبار ديگر صفات ثبوتى را صفات جمال وصفات سلبى را صفات جلال
نامند .
«صفات ثبوتى» يا صفات جمال ، صفاتى را گويند كه ذات بارى تعالى بدان متصف است مانند علم وقدرت .
«صفات سلبى» يا صفات جلال ، صفاتى است كه ذات بارى از آنها منزه است چون تركيب ومانند آن .
وصفات ثبوتى سه قسم است :
1 ـ حقيقيه محضه .
2 ـ اضافيه محضه .
3 ـ ذات اضافه .
صفتى است كه به ذات نسبت داده شود واضافه در آن معتبر نيست مانند حيات .
صفاتى است كه مفهوم آن اضافى بود وبدون طرف اضافه تحقق نيابد چون خالق ، رازق كه تا مخلوق ومرزوقى
نباشد صفت رازقيت انتزاع نشود .
صفتى است كه اضافه در مفهوم آن معتبر است اما در تحقق آن معتبر نيست چون عالم كه در مفهوم آن اضافه
موجود است ولى در تحقق وجود آن ، اضافه معتبر نبود .
از اين سه قسم ، اضافيه محضه عين ذات نيست وزايد بر ذات است وچون اين صفات موجب كمال نيست خلو ذات از
آنها موجب نقص نمى باشد .
صفات حقيقيه محضه و ذات اضافه بقول اكثر عين ذات است .
تذكر :بازگشت صفات اضافيه به قيموميت است وبازگشت صفات حقيقيه به صفت حيات ; زيرا علم وقدرت واراده بر حيات
متوقف بود .
وبازگشت همه صفات سلبيه به صفت ثبوتى است چه نتيجه اين صفات سلب امكان است وامكان امرى عدمى است
وسلبِ سلب ثبوتى است . (تلخيص از اسفار)
جرجانى در تعريفات آرَد : صفات جماليه صفاتى است كه به لطف ورحمت متعلق باشد وصفات جلاليه صفاتى است
كه متعلق به قهر وعزت وعظمت است ... انتهى .
1 ـ اگر صفات زائد بر ذات باشد محتاج به علت است ، زيرا ما بالعرض لازم است كه به ما بالذات باز گردد .
حال اين علت يا ذات واجب است يا واجب ديگر ، يا معلول ذات واجب ، وهر سه باطل بود چه اگر ذات واجب ، علت
باشد لازم آيد كه ذات واحد هم فاعل وهم قابل باشد واتحاد فاعل وقابل محال است .
واجب ديگر نيز نمى تواند علت باشد زيرا به موجب ادله قطعيه توحيد ، وجود واجب ديگر محال است . واگر آن