مردان علم در میدان عمل

نعمت الله حسینی

جلد 7 -صفحه : 362/ 300
نمايش فراداده

امام زمان در منزل آيت الله طه نجف

آقاى سيد حسين بحر العلوم نوه آيت الله سيد على بحر العلوم نويسنده كتاب للّه للّه برهان الفقه در اتاقى نشسته از مهمانان و مراجعين استقبال مى كردند. در اين بين يك مرتاض هندى وارد شد و خودش را به آقاى بحر العلوم معرفى كرد، آقا به آن مرتاض فرمود: آيا مى توانى معلوم كنى كه الان امام زمان عليه السلام كجاست ؟ شخص مرتاض مدتى فكر كرده گفت : شخص مورد سوال شما الان در منزل طه نجف و در نزد ايشان مى باشند، پس آقا با اطرافيانش به سرعت به سوى منزل آيت الله طه نجف حركت كردند. در نزديكى منزل ايشان شخصى به صورت صحرانشينان عراقى ولى با وقار و سكينه خاصى كه از صورتيش هيبت و عزت نمايان بود مشاهده كردند و چون وارد منزل شدند ديدند آقا تنها نشسته ولى به صورت غمناك و گريان است و قطرات اشك بر گونه اش سرازير بود و مرتب با خود زمزمه مى كرد و مى گفت در دستم آمد ولى متوجه نشدم ، وقتى متوجه شدم كه از دستم رفت .

علت گريه را پرسيدند فرمود مدتى بود در فكر بودم كه اين امورى كه من از طرف صاحب شريعت انجام مى دهم از قبيل فتوا دادن ، قضاوت كردن ، وجوه گرفتن و صرف آن و ساير اعمالم آيا صحيح است و مورد رضايت شارع مقدس هست يا نه ؟ در اين خصوص متوسل به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شدم و اصرار و التماس زياد كردم تا اينكه چند شب قبل در عالم رويا حضرت امير عليه السلام را ديدم كه به من فرمودند: آن چيزى كه از من طلب كردى به زودى به دست فرزندم مهدى پاسخ آن را خواهى يافت . لذا من چند روزى در انتظار قدوم حبيبم صبر كردم و هر لحظه منتظرش بودم تا اينكه ساعتى پيش كه منزل خلوت شد و همه رفتند و حتى خادم منزل هم براى خريد به بازار رفت ديدم شخصى كه از لهجه اش معلوم بود از عشاير عراقى مى باشد وارد شد، بعد از اسلام مسئله اى را از من پرسيد من جوابش را گفتم او بر اين جواب اشكال كرد و من پاسخ ديگر دادم او اشكال ديگر كرد تا چند مرتبه و من تعجب كردم كه يك مرد عشاير چقدر مسلط بر مسائل است كه اين همه اشكالهاى علمى مى كند. و غفلت عميق بر سراسر ذهنم خيمه زده بود و فراموش كرده بودم كه در انتظار چه كسى هستم تا اينكه آن مرد دستى به شانه ام زد و گفت : انت مرضى عندنا تو در نزد ما مورد رضايت ما هستى تعجب من بيشتر شد كه چگونه يك مرد عشايرى به يك مرجع تقليد چنين سخنى مى گويد.

پس از آنكه بيرون رفت ناگهان به خود آمدم و متوجه شدم كه او همان كسى است كه من مدتها به دنبالش مى گردم و اكنون كه به خدمتش رسيدم بدون توجه از دستم رفت . در اين هنگام سيد بحر العلوم به شيخ گفت : حضرت آيت الله ما هم به همين منظور نزد شما آمديم .

براى همه معلوم شد كه آن شخص كه داراى هيبت و وقار بود و از سوى منزل شيخ طه نجف مى رفت همان آقا و مولاى همه منتظران بوده است . (339)