مردان علم در میدان عمل

نعمت الله حسینی

جلد 7 -صفحه : 362/ 330
نمايش فراداده

ابو محلم شيبانى و تيز هوشى او

الواثق بالله شبى در خواب ديد مثل اينكه از خداوند بهشت مى خواهد و مسئلت مى كند كه خداوند او را به واسطه اعمال بدش به هلاكت نرساند در اين حال گوينده اى به او گفت : لا يهلك على الله الا من قلبه مرت هيچكس بر سر خدا هلاك نشود مگر آنكه قلبش مرت باشد.

معنى كلمه مرت را كسى ندانست ، فرستاد نزد ابى محلم محمد بن هشام شيبانى و از او معنى اين كلمه را پرسيد. ابو محلم گفت : مرت زمين قفر و خالى از علف و روئيدنى را گويند و مراد از اين جمله اين است كه كسى كه قلبش خالى از ايمان باشد مستوجب هلاكت است .

واثق بالله گفت : چه دليلى دارى به اين معنى از كلام عرب يا از اشعار عربى ابومحلم مقدارى طولانى به فكر فرو رفت در اين بين بعضى از حاضرين شعرى ازبنى اسد خواند:


  • و مرت مرورات يحار بها القطا و يصبح دو علم بها و هو جاهل

  • و يصبح دو علم بها و هو جاهل و يصبح دو علم بها و هو جاهل

پس ابو محلم خنديد و گفت : چه بسا يك مطلبى از نظر انسان دور گردد و حال اينكه همان در آستين اوست آن وقت شروع كرد به خواندن اشعار و صد بيت از عربهاى مشهور خواند كه در هر بيتى از آنها كلمه مرت ذكر شده بود پس واثق دستور داد به او هزار دينار دادند و از او خواست كه هميشه در مجلس خليفه حاضر گردد ابومحلم امتناع كرد.

ابن سكيت گفته اصل ابومحلم از فارس است . (383)