صاحب روضات الجنات گفته است : پدرم از جدم امير سيد ابى القاسم جعفر بن حسين نقل كرده است كه آن مرحوم را با سيد صدرالدين رضوى قمى دوستى و صداقت تمامى بود سالى كه با هم به حج مشرف شدند از امور عجيبه كه در آن سفر مشاهده كردند اين بود كه جد من بر پدرم نقل كرده است كه اين دو بزرگوار مرد ناشناسى را در منى در ميان مردم ديده اند كه در دست راست كارد برنده اى داشت سرش را به سوى آسمان برداشته و با دست چپ حلقومش را نشان داده عرض كرد با نداى بلند (اللهم ان كان هؤ لاء يتقربون اليك بقرابينهم فانا اتقرب اليك بقربان نفسى ).
يعنى خداوندا اگر اين جماعت با كشتن قربانيهاى گوسفندان خود به تو تقرب مى جويند من با قربانى كردن نفس خود به تو تقرب مى جويم آن وقت كارد را كشيد و گلوى خود را از گوش تا به گوش بريد و افتاد و جان به جانان تقديم كرد آنوقت اين دو عالم بزرگ بر سر اين مسئله بحث داشتند كه آيا اين عمل مرضى و موردقبول خدا هست يا نه و جد ما منكر بوده است و حال آنكه جاى انكار نيست و...(351)