حكايت كنند كه يكى از رؤ ساى يونان بر غلام حكيمى افتخار و مباحات مى نمود غلام گفت : اگر موجب مباحات تو بر من جامه هاى نيكوئى است كه بر تن دارى كه نيكوئى از آن لباس است نه تو و اگر به اين اسب راهوار و چابكى است كه راهوارى از آن اسب است نه از آن تو و اگر به پدران فاضلت مى نازى كه صاحبان آن فضل و دانش آنانند نه تو.
چون اين فضائل هيچكدام از آن تونيست پس تو كيستى ؟ و باز از حكيمى نقل مى كنند كه در خانه ثروتمندى مهمان بود و آن ثروتمند مرتب به خانه زيبا و فرش پربهاى زندگانى و باغ باصفاى خود مرتب مى نازيد و مى باليد و به رخ ديگران مى كشيد آن حكيم در اثناى گفتگو خواست آب دهانش را بيرون بريزد به راست و چپ نگاه كرد و محل مناسبى نيافت به صورت آن مرد انداخت حاضران او را عتاب كردند كه اين چه كارى بود كردى ؟ حكيم گفت : ادب آن است كه آب دهان را به پست ترين جاها بيفكنند و من جائى پست تر از صورت اين مرد بسيار جاهل نديدم ...
پيامبر گرامى اسلام فرموده است :
((لا تاتونى بانسابكم و اتونى باعمالكم )).
يعنى افتخار به پدران خود نكنيد افتخار به اعمال خود كنيد.(489)