داستان سفره نذرى محمد امين خان و تصرف سگى در آن سفره
اين قصه كه ذيلا به اجمال مى نويسيم در اغلب تواريخ هندوستان با آب و تاب مفصل ياد شده است : در ايام عاشورا علاوه بر شيعه بسيارى از اهل سنت و جماعت به نام شهداى كربلا سفره نذرى مى اندازند و رسم آنست كه پس ازچيدن خوراكيها بر سرسفره درها را مى بندند و بعد كه باز مى كنند چنين مى گويند كه :در سفره تصرفاتى شده آثارى از روح پاك آن شهيد كه سفره به نام او است در خوراكيها به نظر مى رسد.دو سه تن از خوانين تورانى (مخالفين ) كه در واقع همچشمى هاى سياسى با مذهب مخلوط مى كردند نسبت به عزادارى عاشورا و اين امور ديگران را سرزنش مى دادند عاقبت روزى محمد امين خان مزبور به دوستانش گفت : شهداى كربلا و مخالفين آنها جملگى خواجه زاده گان و بزرگ زادگان اسلام بودند ما را نرسد كه هوا خواه يك دسته و دشمن ديگر باشيم و هرگاه سفره نذرى مى اندازيم بايد به نام بزرگان مزبور نيز انداخت و خواهيد ديد كه همان آثار و نتائج عائد ما مى شود.اين سخن كه به وابستگان حضرت ميرفندرسكى رسيد اشاره نمودند كه بايد خان را تشويق كرد تا سفره بيندازد و نتيجه آن معلوم گردد.دوستان خان او را پر و بال دادند تا بالاخره خان نذرى كرد و سفره اى مفصل با انواع خوراكيهاى لذيذ به نام يكى از دشمنان آل على انداخت سپس درها را محكم بسته قفل زد و به اطاقى كه روبروى آن تالار بود با دوستان نشسته مدتى تالار را از دور پائيدند و چون يك ساعت گذشت پيرزنى امين از بستگان خاندان خود را كه با وضو و طهارت بود فرستاد تا ببيند اگر آثار ظاهر شده او را خبر دهد، پيرزن همين كه در را گشوده بدرون اطاق نظرى افكند با شتاب در را بست و دوان دوان به سمت خان شتافته از دور آواز داد: برخيزيد و بيائيد كه عوض اثر گذاردن حضرت صاحب (سفره ) خويشتن قدم رنجه فرموده اند.خان و حاضران سراسيمه براى زيارت صاحب (سفره ) سر از پا نشناخته به سوى تالار دويدند و همين كه در را گشودند سگى سياه و چهار چشم را ديدند كه لب و لوچه خود را مى ليسيد و از اتاق بيرون جست طوفان خنده به راه افتاد و اين واقعه در پايتخت و در تمامى كشور انعكاس مضحكى پيدا كرد و چون زن مژده دهنده هم از ترس تنبيه خان بكلى پنهان شدا واقعه را به عوامل مير نسبت دادند و گفتند وضع و صورت حال را بدانگونه ساخته اند.(488)