ابوزيد مروزى كاشانى فقيه زاهد در اول امر بسيار فقير و تهيدست بود به حدى كه در شدت سرماى زمستان جبه اى نداشت كه بپوشد وقتى به او مى گفتند: چرا جبه به تن نمى كنى ؟ مى گفت : مرا علتى است كه آن مانع است منظورش در واقع علت فقر و ندارى بود، او هرگز نمى خواست كه كسى از فقر او آگاه شود و هرگز به كسى اظهار حاجت و نيازمندى نمى كرد در آخر عمرش دنيا به او رو آورد كه سنى از او گذشته بود كه نه دندان براى خوردن داشت و نه قدرت مباشرت و آميزش با زنان داشت .گاهى خطاب به دنيا كرده مى گفت : (لا بارك الله فيك اقبلت حين لاناب و لانصاب ) اى دنياى نامبارك وقتى به من روى آورده اى كه مرا نه دندان هست و نه حالت نعوظ).او گفته است وقتى كه من در مكه بودم شبى حضرت رسول خدا صلى الله عليه وآله را در خواب ديدم كه به جبرئيل امين فرمود ((يا روح الله اصحبه الى وطنه )) با آن تا وطنش همراهى كن .(226)