دسته گلى از خرابات و اشاره بر فضيلت شيخ محمد فرزند صاحب معالم
مرحوم شيخ محمد فرزند شيخ حسن ((صاحب معالم )) نواده شهيد ثانى كه ، مشهور است اينكه آن جناب طواف مى كرد پس مردى آمد و به او دسته گلى داد از گلهاى متفرقه كه درمكه و حوالى آن وجود نداشت مخصوصا آن زمان فصل گل نبود شيخ پرسيد اين گل از كجاست ؟ فرمود: از خرابات است شيخ خواست ازاو سؤال ديگرى كند ديگر او را نيافت .بعضى از اصحاب شيخ مذكور به او گفتند: سلطان قصد دارد از شما دعوت كند و تو را ممكن نيست كه دعوت او را رد كنى به ناچار بايد قبول كنى ، پس شيخ محمد دعا كرد كه : خدايا اگر در علم تو چنين چيزى هست و گذشته است پس اجل مرا برسان ، پس از آن مى گفت : عنقريب من وفات خواهم نمود.شيخ مدتى در كربلا مانده و به تدريس اشتغال داشت روزى در كربلا نماز مى خواند مردى به جانب او تيرى انداخت كه از پهلوى سينه او گذشت و خدا او را حفظ نمود آخرالامر در مكه وفات يافت او عابد و زاهد و فقيه و متكلم و صاحب كرامات بود و يكى از كرامات او اينكه در آن شب كه وفات يافت و هنوز دفن نشده بود صداى قرآن در نزد نعش او شنيده مى شد و كسى كه اطلاع يافت گفته كه آن قرائت كننده اظهار كرده كه من قائم آل محمد مهدى مى باشم و حكايت قرآن خواندن را زوجه شيخ كه دختر صاحب مدارك بوده نقل كرده است و صاحب مقابيس فرموده است : حضرت صاحب الامر در شب وفات شيخ محمد اوراد چند مى خواند كه در آن بلاد يافت نمى شد.(423)