به گرد كوه و در صحراى مهدى
به دل دارم اميد ديدن آن
سراغش را گرفتم عارفى گفت
جهان جسم است و او جان جهان است
اگر خواهى بگيرى آبروئى
بيا تا جمكران قم كه خورده
خصوصا در شب هر چارشنبه
بيايند عاشقانش تا بسايند
كه تا نوشند آب زندگانى
خدا را بندگى كن تا كه گردد
بگو صد مرتبه اياك نعبد
قبول آنگه شود اعمال بنده
در اين مسجد رسيدند عارفانى
بگيرد نعمت الله حسينى
مدد از خالق يكتاى مهدى
بگردم تا بيابم جاى مهدى
قد رعنا رخ زيباى مهدى
اگر دارى به سر سوداى مهدى
همه عالم بود ماءواى مهدى
ز عطر روى روح افزاى مهدى
به خاك مسجدش چون پاى مهدى
بسوى وادى سيناى مهدى
سر اندر خاك جان بخشاى مهدى
چو خضر اندر لب درياى مهدى
دلت آئينه سيماى مهدى
بخوان با صد زبان آواى مهدى
كه باشد لايق امضاى مهدى
به مقصود از عنايتهاى مهدى
مدد از خالق يكتاى مهدى
مدد از خالق يكتاى مهدى