سير آسمانها و زمين و بهشت و جهنم در يك مكاشفه پنج دقيقه اى
علامه محمد حسين تهرانى گويد: يكى از رفقا و دوستان ما كه با ما خويشى نيز دارد براى زيارت حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام مشرف و پس ازمراجعت خواب عجيبى كه ديده بود نقل كرد: گفت : در هنگام ورود داخل در حرم نشدم بلكه مؤ دبانه كناردر حرم ايستادم و سلام كردم و با خود گفتم : من كه به امام و حق آن حضرت معرفت واقعيه ندارم نبايد داخل حرم شوم تازمانى كه حضرت حاجت مرا بدهد و مرا به حق خود و خداى خود عارف كند.شب جمعه بود در يكى ازرواقهاى حضرت خوابم برده بود در خواب ديدم حضرت تشريف آوردند و با سر انگشت پا چند مرتبه به من زدند و فرمودند: برخيز برخيز كار كن بدون كار درست نمى شود.من خودم را انداختم به روى پاى آن حضرت كه ببوسم ، آن حضرت فرمود: اين كارها چيست ، خم شد و مرا بلند كرد و نگذاشت كه من ببوسم .برخاستم رفتم در صحن مسجد گوهرشاد وضو گرفتم و در يكى از ايوانهاى مسجد عبايم را به خود پيچيدم و مشغول خواندن دعاى كميل شدم در بين دعا خواب بر من غلبه كرددر خواب ديدم شخصى كه محاسن قرمز حنائى داشت نزد من آمد و لطف بسيارى كرد و گفت : مى خواهى برويم با هم گردش كنيم ؟ گفتم : بسيار خوب با هم حركت كرديم ، مرا دور تا دور كره زمين حركت داد به صورت پرواز در بالاى هر شهرى تمام افراد آن شهر را مى ديديم و خوب و بد آنها را مى شناختم و از درياها و اقيانوسها عبور كرديم و به زيارت قبر حضرت رسول و صديقه كبرا و ائمه بقيع عليهم السلام رفتيم و پس از آن نجف اشرف و ائمه كاظمين و سامراء عليهم السلام مشرف شديم و آن مرد در همه جا براى من زيارت نامه مى خواند و مطالبى عجيب براى من نقل مى كرد و در بين راهها دائما با من مشغول صحبت بود من ازبسيارى از حالات بزرگان و ارحام و عاقبت امر آنها سؤ ال مى كردم و پاسخ مى گفت و از حالات بسيارى از حالات مردگان ارحام سؤ ال مى كردم همه را يك يك جواب مى داد.سپس مرا به آسمانها برد و به ملاقات فرشتگان و ارواح انبياء و اولياء مشرف شديم و در بهشت ها گردش كرديم و انواع و اقسام نعمتهاى بهشتى ار ملاحظه كرديم چيزهائى كه قابل توصيف نيست و از روى جهنم در طرفة العين عبور كرديم .پس از اين سيرها به من گفت : مى خواهى برگرديم گفتم : آرى با هم برگشتيمم چون در مسجد گوهرشاد وارد شديم و خواست برود گفت نن تمام اين گردشها و سيرها پنج دقيقه طول كشيده است .از خواب بيدار شدم به ساعت نگاه كردم ديدم كه پنج دقيقه است كه چرتم برده و شروع كردم به خواندن بقيه دعاى كميل .(412)