دو سخن نادر و غريبه اى كه بايد قبول كرد - مردان علم در میدان عمل جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 8

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دو سخن نادر و غريبه اى كه بايد قبول كرد

ابن قاسم عاملى در كتاب اثنى عشريه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:

((غريبتان فاحتملوها، كلمة خير من سفيه فاقبلوها و كلمة سفه من حكيم فاغفروها)).

دو نادر و غريب است كه بايد آن دو را برداريد و تحمل كنيد، يكى كلمه و سخن خير و نيكوئى كه از زبان شخص سبك و نادانى بشنويد قبول كنيد آن را و ديگر كلمه نادرست و سبكى كه از شخص حكيم و دانشمندى بشنويد پس آن را بپوشيد و درگذريد.

و ماحصل اين حديث اين است كه دستور اسلامى اين است كه اين دو گونه گفتار را گوش دهند و بپذيرند، يكى گفتار نيكو و زيبا اگرچه اززبان كودكى يا ديوانه يا از جاهل فرومايه صادر شود كه نوعا مردم به گفتار آنان توجه ندارند با اينكه فرموده اند:

((لاتنظر الى من قال انظر الى ما قال ))

نظر به گفتار داشته باش نه به گوينده .

چه بسا كودكى خردسال سخنى خردمندانه و حكيمانه گويد: چنانچه آورده اند شخصى به طفلى گفت : اگر گفتى خدا كجاست يك اشرفى به تو مى دهم طفل در جواب گفت : اگر تو گفتى خدا كجانيست من دو اشرفى به تو مى دهم .

و نيز آورده اند: روزى ابوحنيفه با جمعى از اصحاب براهى مى رفت كودكى را ديد كه پاى برهنه روى گل راه مى رفت ابوحنيفه گفت : اى كودك مواظب خود باش كه پايت نلغزد ونيفتى كودك در جواب گفت : اگر من بيفتم خود تنها مى افتم اما تو مواظب خود باش كه اگر پايت بلغزد و بيفتى گروهى بسيار از مسلمانان باتو لغزند و بيفتند.

پاسخ پسر امير اسماعيل سامانى به قاضى

و نيز آورده اند كه امير اسماعيل سامانى را پسرى بود تيمور نام بسيار نيكوروى و زيباخوى و در كمال فهم و فراست وقتى آبله برآورده و آن لطافت بشره و طراوت چهره در زير نشان آبله ماند روزى دربرابر امير اسماعيل ايستاده بود امير از روى تعجب به نشان آبله او نظر مى كرد قاضى ابومنصور آنجا حاضر بود، چون مردى لطيفه گوى بود در آن وقت فرصت يافت و به آن پسراشاره كرده و اين آيه را خواند:

آن پسر چون آن آيه را درحق خود شنيد فى الفور در جواب آن اين آيه را خواند:

((و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه ))

چون قاضى خود نيز آبله رو و كريه المنظر بود چون اين بشنيد شرمنده شد و گفت : اين سزاى من است كه بزرگان گفته اند: با طفل مزاح كردن پشيمانى آورد. كودك گفت : اين را نيز بزرگان گفته اند:

كلوخ انداز را پاداش سنگ است جواب است اى برادر اين نه جنگست و ديگر از كسانى كه مردم به سخن او توجه نمى كنند زنانند با اينكه گاهى باشد كه از زنان سخنانى شنيده شود كه محتوى علم و عرفان است مثل اينكه گويند: زنى با چرخ نخ ريسى مى كرد به او گفتند: آيا دليلى دارى كه خدائى هست ؟ زن گفت : دليل من همين چرخ منست كه من مى بينم كه اين چرخ با اين كوچكى تا من او را نگردانم به خودى خود نمى گردد پس اين چرخ فلك با اين بزرگى و اين آسمان و زمين با آن عظمت آيا به خودى خود حركت مى كند يا آن كه خدائى هست كه آنها را مى چرخاند.

و نيز آورده اند: در زمان سلطان محمود غزنوى در حوالى كرمان دزدان بلوچ قافله اى را غارت كردند و جمعى را كشتند از جمله پسر زنى را كه پيره زالى بود كشتند پيره زال خود را به دارالملك رسانيده دادخواهى نمود، سلطان گفت : چون آن بلاد از دارالملك ما دور است كارى نتوان كرد.

پيره زال گفت : اى سلطان چندان ملك بگيركه حفظ توانى كرد و در روز قيامت از عهده جواب آن درآئى . سلطان از اين جواب بسيار منفعل و متاءثر شد و از پيره زن دلجوئى كرد و لشكرى رابراى سركوبى اشرار ماءمور نمود.

پاسخ آسيابان به معاوية بن مروان و نيز آورده اند كه روزى معاوية بن مروان به آسياب رفت و در آنجا حمارى مى گرديد و سنگ آسيا را مى چرخانيد و زنگى در گردنش بود گفت : اين زنگ در كردن اين الاغ براى چيست ؟آسيابان گفت : براى آنكه هر وقت الاغ بايستد بفهمم . معاويه گفت : اگر الاغ بايستد و سر خود را تكان دهد مانند من ، سرخود را تكان داد، آن وقت چه خواهى كرد؟ آسيابان گفت : (ان حصل لنا حمار عقله كعقل الامير دبرتها غير هذا التدبير)

اگر خرى پيدا شد كه عقلش مانند عقل امير بودبراى او تدبير ديگرى خواهيم كرد.

كلام ناصواب و لغزش ديگران را بايد كتمان كرد و كلمه نادر ديگر كه بايد آنرا تحمل نمود كلمه سبك و ناصوابى است كه از شخص حكيم و دانشمندى شنيده شود كه بايد آن را كتمان نمود و از وى درگذشت چون غير از معصومين عليهم السلام كسى از خطا گفتن منزه و مبرا نيست .

و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت است كه فرمود:

((لاتستهجن بخطاء غيرك فانك لن تملك الاصابة ابدا)).

به ديگرى به خاطر سخن ناصوابش بد مگو و ايراد مگير چون خودت نيز هميشه مالك گفتن سخن درست و صواب نيستى .

و در خبر ديگر فرمود:

((لاتفرحن بسقطة غيرك فانك لاتدرى ما يحدث بك )).

شادمانى نكن به لغزيدن و خطاى غير خود چون تو نمى دانى كه روزگار با تو چه خواهد كرد.

و در غرر الحكم است كه فرمود:

((من شمت بزلة غيره شمت غيره بزلته )).

كسى كه شماتت كند به لغزش ديگران شماتت خواهد كرد ديگرى به لغزيدن او وى را پس دستور اسلامى و اخلاق دينى اين است كه كسى را به لغزش و گفتار ناصواب شماتت و سرزنش نكنى مخصوصا اگر خطا كننده عالم و حكيم باشد.(477)

/ 423