استاد حسين انصاريان نوشته است : در تهران عالم بزرگوارى به نام آقا شيخ محمد حسين زاهد داشتيم كه مفهوم زهد در او عملا جلوه گر بود.بسيارى از جوانان را جذب مسجد و جلسات مذهبى كرد و آنان را به تربيت دينى آراست .مى گفت : جائى دعوت شدم ، بايد نمى رفتم ناخودآگاه رفتم فقط يك عدد بستنى با اكراه خوردم شب براى نماز و عبادت برخاستم ، در راه وضو و تطهير از پله ها افتادم و پيشانيم بشدت شكست همسرم پيشانى شكسته ام را مرهم گذاشت و بست ، از شدت درد نتوانستم به عبادت ادامه دهم سر به بالين نهاده خوابم برد در عالم خواب اين جمله را شنيدم : آشيخ ترا به بستنى چكار؟ بيدار شدم و سر شكستن خود را به جرم آن ديدم .(221)