شيخ جعفر كبير امير شهوت نه اسير شهوت - مردان علم در میدان عمل جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 8

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شعرى ديگر از مؤلف هر چند بمانى تو در اين دور زمانه بر گرد جهان گردى اگر خانه به خانه با هر كه كنى الفت و آميزش و صحبت از صدق و صفا نيست در اين خانه نشانه در سختى اگر دست سوى دوست گشائى در پاسخ تو نيست به جز عذر و بهانه




  • از مردم نااهل جهان قطع طمع كن
    هر درد دوا گشته و هر مشكلى آسان
    دل پاك كن از معصيت و ياد خدا كن
    امروز اگر حق كسى را بربائى
    رو بار سفر بند كه هنگام رحيل است
    يارب به حسينت به حسينى نظرى كن
    هر كس كه به دستش ز على نيست براتى
    خواهى كه شود نامه اعمال تو سنگين
    زن دست به دامان على ساقى كوثر
    بفرست به پيغمبر و آلش صلواتى



  • كن روزى به درگاه خداوند يگانه
    گردد به دعاى سحر و اشك شبانه
    گاهى به دعا خواندن و گاهى به ترانه
    فردا بستانند ز تو دانه به دانه
    بايد همه باشيم سوى حشر روانه
    آندم كه كشد آتش قهر تو زبانه
    در روز جزا نيست بر او راه نجاتى
    يا روى كند بر تو ز هر سو بركاتى
    بفرست به پيغمبر و آلش صلواتى
    بفرست به پيغمبر و آلش صلواتى



از مؤلف

شيخ جعفر كبير امير شهوت نه اسير شهوت

در بلندى همت و اخلاق شيخ جعفر كبير داستانها نوشته اند از آن جمله اينكه شيخ هر سال قسمتى از شهرها را گردش مى كرد و هر زمان كه وارد شهرى مى شد و زن همراه خود نداشت زنى را در آن شهر متعه مى كرد و اصولا شيخ در ترويج عقد متعه تبليغ بسيار مى كرد زيرا رواج آن را مانع فساد مردان و زنان ميدانست .

وقتى شيخ وارد زنجان شد و از حاكم آنجا متعه اى خواست و چون زنان آن شهر راضى به صيغه موقت نمى شدند حاكم كه مردى صاحبدل بود و به شيخ عقيده داشت يگانه دختر عزيز خود را فرمان داد تا آراستند و به ازدواج شيخ درآوردند.

شيخ كه وارد اتاق شد دخترى در منتهاى زيبائى و آراستگى ديد از او پرسيد: چگونه مانند تو دوشيزه اى حاضر شده است متعه براى شيخ جعفر شود راست بگو دختر كيستى ؟ دوشيزه خود را معرفى كرد.

شيخ پرسيد: آيا با رضاى خودت به عقد من درآمدى ؟دختر گفت : آرى .

شيخ پرسيد: چگونه تو با اين حسن و زيبائى تاكنون شوهر نكرده اى ؟دختر از سر راستى حكايت نمود كه :

جوانى را دوست مى داشته اما پدرش ‍ رضايت نداده و ديگر خواستگاران را كه پدرش مى خواسته او راضى نشده است .

شيخ از مسكن جوان پرسيد و چون دانست كه در زنجان است همان شب بدون اينكه در آن دختر تصرفى كند حاكم پدر دختر و آن جوان را حاضر گردانيده و در همان مجلس خودش دختر را عقد كرده و به ازدواج جوان درآورد و خودش آنقدر ايستاد تا عروس و داماد را وارد حجله كردند.

از اين جا بزرگوارى شيخ پيداست كه به قول ملاى رومى (كه امير بر شهوت بوده است نه اسير شهوت (210)

/ 423