از حكيمى پرسيدند چرا به تحصيل علم فقه نپرداختى ؟جواب داد: من سه مسئله از فقه آموختم همان ها مرا بس است .يك مسئله از كتاب طلاق و يك مسئله از كتاب نكاح و يك مسئله از كتاب بيع .اما آن مسئله كه از كتاب نكاح است اين است كه دانسته ام كه جمع بين الاختين در نكاح جايز نيست و چون دنيا و آخرت حكم دو خواهر را دارند كه همان (هماضرتان ) است پس جمع بين آن دو نمى شود لذا من اعراض از دنيا نموده ام . و اما آن مسئله كه از كتاب طلاق است آنست كه دانسته ام كه مطلقه حضرت رسول را احدى نتواند تزويج نمايد و چون دنيا مطلقه حضرت رسول خدا و آل اطهار است پس من او را تزويج ننمودم .و اما آن مسئله كه از كتاب بيع است دانستم بيع سلم بيع نسيه است و بيع صرف نقد است به نقد و جنس است به جنس و دست به دست من بيع مى نمايم وقت حال و حاضر خود را برزق نقد امروز به فردا و رزق فردا كار ندارم .(190)