همراهان شيخ ابوالقاسم دزفولى را غارت كردند - مردان علم در میدان عمل جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 8

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همراهان شيخ ابوالقاسم دزفولى را غارت كردند

شيخ ابوالقاسم انصارى دزفولى فرزند شيخ محمد باقر انصارى از علماء عاملين كه به زيور زهد و تقوا آراسته بود و از درس مرحوم شيخ مرتضى انصارى استفاده برده است . در حدائق الادب گويد: پدرم به دستور شيخ در خرم آباد فيلى بسبب درخواست رئيس ايشان به نام احمد خان به تعليم احكام شرعيه اشتغال داشت و وقايع اين سفر چنان زياد است كه شرح آنها بطول مى انجامد.

او پس از مدتى عازم بازگشت به نجف اشرف گرديد احمد خان دو نفر از نوكران خود را همراه وى گذاشت و اموال زياد از خمس و سهم امام عليه السلام و همچنين هدايا و تحفى به او داد تا به شيخ مرتضى انصارى برساند وى چون مقدار زيادى راه پيمود آن دو نفر كه به همراهش بودند گفتندش اگر مى خواهى به سلامت جان ببرى هر چه كه خان به تو داده با لباسهايت به ما تسليم نما و الا كشته خواهى شد شيخ هر چه به آنها نصيحت كرد تاءثيرى در آنان نبخشيد و تمامى آنچه را كه همراهش بود با لباسهايش بردند.

اين حكايت را براى ما مى گفت و گريه مى كرد و ما هم مى گريستيم مى گفت راهى كه به من نشان داده بودند گم كرديم و سه شبانه روز در صحراها و كوهها متحير و سرگردان بودم و راه را پيدا نمى كردم تا از شدت تشنگى و گرسنگى چنان ضعف بر من مستولى شد كه مدهوش بر زمين افتادم و دنيا در نظرم تيره و تار بود زمانى را با اين حالت گذراندم تا جائى كه از زندگى خويش ماءيوس گشتم .صداى زنگ حيواناتى به گوشم رسيد قدرت بر سخن گفتن نداشتم ناله و فرياد كشيدم چون شنيدند بر بالينم آمده مرا شناختند و خوراك و آب دادند و به همراه خود سواره به نجف آوردند ولى آن تشنگى در چشم من اثرات خود را بخشيد يعنى غبارى بر آنها پيدا شد وى در بازگشت به نجف اشرف به علت ضعف بينائى قادر بر مطالعه نبود و شيخ انصارى (قدس سره ) به او دستور داد منبر برود و مردم را موعظه كند و مرثيه خوانى حضرت ابا عبدالله عليه السلام كند و تا آخر عمر به همين منوال بود.او از نجف اشرف به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام رهسپار مشهد مقدس گرديد و در مراجعت در تهران اقامت نمود تا در سال 1280 در آن شهر به رحمت ايزدى پيوست ، جنازه اش را به نجف اشرف بردند.(166)

/ 423