هدف از قصه هاى قرآن و نتيجه گيرى از داستان حضرت يوسف
قصص و حكاياتى كه قرآن بيان مى كند آيا براى اينست كه مسلمانان به اين قصص و حكايات سرگرم شوند و وقت بگذرانند يا قصه يوسف در قرآن براى اينست كه عاشق پيشه ها از سوره يوسف راه و روش عشق بازى بياموزند، در خلال آيات آن عشق كشمكش زن دلباخته را بخوانند كه بساط خود را آراسته ، و معشوق را چگونه به دام انداخته و هر وسيله اى را براى دلداده فراهم كرده تا دل او را بدست آرد تا اينكه دامنش را مى گيرد مى درد و تهديدش مى كند برايش پرونده سازى مى كند به زندانش مى افكند، آيا اين داستان را براى همين آورده ؟يا براى اين است كه در ميان گرفتارى به عشق عاقبت عفت و تقوى را بنماياند كه اگر در اين جذب و انجذابها و لغزشگاهها عفت و تقوى بر هواها قاهر و حاكم شد به كجا خواهد رسيد چه عواقب درخشان و لذت بخشى در پيش است براى هدايت به اين است كه هر فردى هر چه دارد عقل و هوش و تقوا باشد در معرض چنين امتحانات بايد از عنايات خداوند كمك بطلبد و پناه به خدا ببرد چنانكه يوسف به خدا پناه برد و اگر برهان خدا را مشاهده نكرده بود شايد پايش مى لغزيد تا آنكه از بوته امتحان اتاق خلوت از ميان زنهاى خود ساخته و آماده دلباخته كه هيچ مانعى و حجابى نبود و از ميان طوفان هوها و بالاخره تهديدات و كيدهاى آنها با دامن پاك بيرون آمد و در نهايت به آن مقام معنوى و اجتماعى و سرورى رسيد، محبوب همه و امين پادشاه گرديد و كليد خزائن مصر به دستش آمد.((اقل اجعلنى على خزائن الارض )).نزد پادشاه مكين و امين گرديد.((قال انك لدنيا مكين امين )).دقت كنيد در اين سوره شكيبائى ها، بردباريها، توكل ، تقوى ، حاكميت بر شهوات را در چهره معنوى يوسف و گرفتاريهاى او با برادرها و حسادت آنها تا به چاه افتادن تا مانند كالائى در معرض فروش قرار گرفتن تا گرفتار زنهاى بوالهوس طبقات حاكمه قرار گرفتن و به زندان افتادن را چگونه قرآن مشتمل نموده و در ميان اين كشمكش ها و جذب و انجذابهاى نفسانى در پايان با روح نبوت و عصمت به مهمترين قدرت اجتماعى مى رسد قرآن در قسمتى از اين سوره مى رساند كه لياقت حكومت و سرپرستى براى افراديست كه علاوه بر استعداد ذاتى و فطرى بايد از مراحل امتحان هاى گوناگون بگذرند، در آغاز اين داستان شيوا و اين تابلوى رنگ آميزى شده از عشق و عفت ، صبر، تقوى ، و بصيرت مى فرمايد:((ولما بلغ اشده آتيناه حكما و علما)).آنگاه گرفتاريش را به عشق آن خانم و همكارش و دسيسه هاى آنها، نقشه هاى آنها، تهديدهاى آنها را در چند آيه با زير و درشت نفسيات و اعمال آنها را مى نمايد، تا سر از زندان درمى آورد و يوسف خود آرزوى زندان مى كند و از خدا مى خواهد با شوق باز شدن در زندان را و رفتن به آن را مى طلبد.((رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه )).در زندان هم قدرت توكل و صبر خود را از دست نمى دهد، و به تقوى و دعوت به توحيد زندانيان مى پردازد. با اين امتحانات نفسانى از زندان به سرورى و رهبرى مى رسد.اين داستان براى هدايت فرد به عاقبت عفت و تقوى و صبر و هدايت اجتماع به اوصاف رهبرى و حاكم و امانت داران بيت المال است ، هدايت اجتماع است به اينكه مردمى كه در برابر طمع و تهديد و در مقابل خط و خال خود را مى بازند نه بايد حاكم بر مقدرات خلق باشند و نبايد اموال و سرمايه عمومى را بدست گيرند.هر يك از قصص قرآن پند و موعظه و بالاخره براى هدايت به خير و سعادت و نشان دادن عواقب امور است كه عامه مردم نمى توانند برسند و پيروزى نهائى تقوا را نمى توانند درك كنند و از محيط محدود زندگى و نفسيات و شهوات آنى خود نميتوانند سر بيرون آرند بالاخره همه قصص و حكايت اعلام ((و العاقبة للمتقين )) مى نمايد و پيروزى و رستگارى نهائى را براى گروهى و شكست و رسوائى را براى گروه ديگر نشان مى دهد تا پيروان قرآن آينده بين شوند نااميد نباشند، پيوسته نگويند حق مقهور است مردم فاسد و خرابند قابل اصلاح نيستند طرفداران حق ضعيف هستند مردان حق بيچاره اند بايد به كار كسى كار نداشته باشند.ما كه در محيط محدود و زمان محدود و عمر محدود بسر مى بريم با اين همه محدوديت نمى توانيم درباره تاريخ و نهايت كار و راه حقيقى سعادت قضاوت صحيح نمائيم قرآن بايد آينه مقابل بصيرت ما باشد تا پايان كار حق و باطل و ريشه خير و شر و ظهور آن را در تاريخ گذشته بنگريم تا بنگريم آن گروه و افرادى كه فاقد پول و سپاه و ايل و قبيله بودند با اتكاء به حق عاقبت بر همه قدرتها پيروز شدند و آنها همه چيز از قدرتهاى مادى و وسائل در اختيارشان بود مانند حباب و كف روى سيل به باد رفته و اين مطلب و حقيقت هدايتى را در همه سطور و آيات تاريخ و داستان هاى قرآن واضح و روشن بنگريم .((اما الزيد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض )).اين قصص و حكايات براى آن نيست كه تنها به افرادى علاقه بورزيم و از آنها خوشمان آيد كه چه قدرتى ، چه شمايلى ، چه دست و بازوئى چه معجزاتى داشته ، از اين جهات ، زندگى و شخصيت عالى آنها به ما ارتباط ندارد آنچه به ما ارتباط دارد طريقه و راه و روش و عاقبت بينى و هدايت آنها است .با توجه به آنچه گفته شد شايد براى شنوندگان گرامى واضح شد مقصود اين است كه همه آيات قرآن درباره نظام خلقت و منابع و فرآورده هاى صنعت و بيانات تاريخى و قصص اصل و فرع ، مقدمات و نتائج ، نظر به هدايت افراد و اجتماعات به عواقب و نتائج روشها و اعمال و ظهور نهائى آن در دنيا و آخرت است .((ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين )).چنانكه عرض كردم هدايت مانند آب و نور و هوا از ضروريات حيات است .(246)