اميرمؤمنان در مسجد كوفه نشسته بود كه عبدالله بن قفل يهودى از قبيله تميم در حالى كه زرهى در دست داشت از كنار ايشان عبور كرد، همين كه چشم اميرمؤمنان به زره افتاد فرمود: اين زره طلحة بن عبدالله است كه در جنگ بصره از غنائم خيانت شده است ، عبدالله كه از عدالت اجتماعى اسلام آگاه بود بدون آنكه فكر كند كه ممكن است قاضى مسلمانان كه دست نشانده آن حضرت است جانب او را رعايت كند، يا آنكه خليفه مسلمانان از اين پيشنهاد ناراحت گردد، گفت : راضى هستم كه نزد شريح همان كه او را قاضى قرار دادى برويم تا او در ميان ما قضاوت كند حضرت با يهودى نزد شريح رفتند، حضرت دعوى خود را بيان داشت .شريح گفت : شما درست مى گوئيد ولى بايد براى ادعاى خود شاهد اقامه كنيد.امام فرزند خود حسن عليه السلام را شاهد آورد، شريح گفت : مى بايد يك نفر ديگر هم بياورى .حضرت قنبر را به گواهى خواست شريح گفت به شهادت برده و (غلام ) حكم نمى كنم .امام با خشم و غضب به مرد يهودى فرمود: زره را برگير كه اين مرد سه بار بناحق حكم كرد.شريح ناراحت شد و گفت : من ديگر قضاوت نمى كنم مگر اينكه بگوئى چگونه در سه مورد به ناحق حكم كردم ؟حضرت فرمود:1 - واى بر تو پيغمبر (ص ) فرمود: در مورد خيانت گواه لازم نيست (بلكه طرف مقابل بايد براى مالكيت خود گواه اقامه كند كه از چه راه مالك شده است ) و هر كجا مال خيانت شده را يافتند بدون شاهد مى گيرند اين مورد را بر آن حمل كردم كه مطلب را نشنيده است .2 - حسن را آوردم گفتى : با يك شاهد حكم نمى كنم با آنكه پيامبر (ص ) با يك شاهد و قسم مدعى حكم مى كرد.3 - قنبر شهادت داد گفتى اين عبد است و به شهادت عبد حكم نمى كنم ، اگر عبد و بنده عادل باشد شهادتش قبول است .سپس فرمود: واى بر تو امام و پيشواى مسلمانان در كارهاى بسيار بزرگ امين است چگونه ادعايش مقبول نيست . مرد يهودى با ديدن اين جريان گفت : سبحان الله خليفه و سلطان مسلمين با من نزد قاضى مى آيد و عليه او قضاوت مى كند و او هم راضى مى شود.يا اميرالمؤمنين شما درست فرموديد زره را شماست كه از خرجين شما افتاد و من برداشتم اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله .يهودى مسلمان شد حضرت زره را به او بخشيد و نهصد درهم يا دينار به او جايزه داد.شريح و خريد خانه و نصيحت اميرالمؤمنين به او در زمان خلافت على عليه السلام ، شريح خانه اى به مبلغ هشتاد دينار خريد خبرش به اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد حضرت او را خواست و فرمود: شنيده ام خانه اى به هشتاد دينار خريده اى و قباله و سندى درست كرده و گواهانى بر آن گواهى داده اند: شريح گفت : بلى چنين است حضرت با حال غضبناك بر او نگريست و فرمود:((يا شريح اما انه سياءيتك من لاينظر فى كتابك و لايسئلك عن بنيتك حتى يخرجك منها شاخصا و يسلمك الى قبرك خالصا.))بزودى كسى مى آيد و ترا از اين خانه با دست خالى بيرون مى كند و تحويل قبرت مى دهد نه سند را نگاه مى كند و نه از گواهانت مى پرسد.اى شريح مبادا خانه را از غير مال خود خريده باشى و يا از حلال تهيه نشده باشد تا در دنيا و آخرت زيانكار گردى ، ولى اگر هنگام خريد خانه نزد من مى آمدى اين سند را برايت مى نوشتم تا همين خانه را به يك درهم بخريدش راضى نشوى (يعنى اين طور مى نوشتم ) آنچه كه بنده ذليل و خوار از مرده اى كه آماده حركت است خريده خانه ايست از خانه هاى غرور از محوطه فنا و نابودى و زمينهاى هلاكت زا كه محدود به حدود ذيل مى باشد، حد اول به آفات منتهى مى شود، حد دوم به مصائب و بليات ، حد سوم به تمايلات نفسانى هلاك كننده كه درب اين خانه هم از اينجا باز مى شود اين خانه را فردى كه به آرزو فريفته شده از كسى كه اجلش فرا رسيده خريده است به قيمت خروج از عزت و قناعت و دخول در پستى و خوارى سؤال به شرط آنكه خسارت و تلف خانه بر آن باشد كه بدن سلاطين را تباه مى كند و جان ستم كاران را مى ستاند و سلطنت فرعون صفتها مانند كسرا و تبع و قيصر و حمير را مى گيرد هر كه مالها را روى هم گذارد و يا بناى محكمى بسازد و آن را با طلا و فرشهاى قيمتى زينت كند و به عقيده خود براى فرزندان ذخيره كند هنگامى كه ميزان حساب نصب شود همه را به موقف حساب و ثواب و عقاب مى آورند در آنجا زيان مردمان باطل و گمراه آشكار مى گردد.گواه بر اين معامله عقل است اگر از اسارت هواپرستى خارج شود و از علايق و محبتهاى دنيا مصون و محفوظ مانده باشد.(181)